آگاهی تنها سلاح ماست در مقابله با دشمنان ايرانزمين! چه دشمنان داخلی و چه دشمنان خارجی! سلام بر آزادی! سلام بشهدای خلق!
۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۷, یکشنبه
۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۶, شنبه
۱۳۹۶ اردیبهشت ۹, شنبه
۱۳۹۶ اردیبهشت ۷, پنجشنبه
۱۳۹۶ اردیبهشت ۶, چهارشنبه
۱۳۹۶ اردیبهشت ۳, یکشنبه
۱۳۹۶ اردیبهشت ۱, جمعه
۱۳۹۶ فروردین ۳۱, پنجشنبه
۱۳۹۶ فروردین ۳۰, چهارشنبه
IRAN _AZAD: مرگ خلاقیت های محلی در شهرهای گیلان ...
IRAN _AZAD: مرگ خلاقیت های محلی در شهرهای گیلان ...: مرگ خلاقیت های محلی در شهرهای گیلان از تقلید اِلمان های بی هویت تا بی توجهی به نمادهای پر تعداد استان گیلان زیست یو...
آن که گشت ازشرف عدول گرا
نام اومی شود اصول گرا
زین سبب «اصل» در حکومت دین
با قتال و چپاولست قرین
آنکه ظالم تر است و جانی تر
ظاهر اوست آسمانی تر
با اصول خدا رفیق تر است
روش دزدی اش دقیق تر است
چون شریک است با خدا و رسول
در جنایات او خدا مسئول
با اصول است قتل و غارت او
چون خدا می کند نظارت او
زانکه ظلمش خدایی و شرعی ست
عیب و ایراد های او فرعی ست
چون جنایت اصول کامل اوست
عفو پردگار شامل اوست
بهر دین می بُرند و می دوزند
گنج بهر خدا می اندوزند
آنچه دزدیده و مصادره شد
پیش از آن ، با خدا مذاکره شد
حکم کشتن خدا فرستاده ست
مُهر تأیید قتل ، او داده ست
این چپاول جواز دین دارد
مُهر تقوا روی جبین دارد
گفت دزد بزرگ با فرزند :
که مگر با « اصول» عهد مبند
داغ تقوا بزن به پیشانیت
تا شود مانع پریشانیت
گر کنی ، با «اصول» غارت کن
در دکان خدا تجارت کن!
سود و سرمایه تو تضمینی است
زانکه مُهرِ تجارتت دینی ست
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحدهُ لا اله الّ هو
10.4.2017
پاریس
م.سحر
پاریس
م.سحر
خادم امام رضا / یک مثنوی از : م.سحر
قاتلى خادمِ امام رضاست
هم خدا یار و هم امام ، رضاست
اى خداجان، خدائى ات نازم !
زین به عدل ، آشنائى ات نازم !
ای رضاجان به حقِ آن آهو
که شدى عاشقانه ضامن او
قاتلان را به درگهَت مَپَسند
وینچنین خوش به ریشِ عدل مخند
زائران تو گرچه بسیارند
به حریم تو سکّه می بارند
سکه ها نقره وطلا گردند
ثروت باندِ مافیا گردند
آهویت را به سفره می آرند
شکمِ آز را می انبارند
قاتلان (خادمان محترمت)
می خورند آنچه هست در حرمت
نام نیکت بدل به نان شده است
حَرَمت اسکناسدان شده است
متولی ت دزدِِ مردم کُش
هست با سیل اسکناست خوش
راضى است از ضریح زر سازت
نه شفا خواهد و نه اعجازت
ثروتت نزد ِ اوست عین ِ شفا
پارک در بیتِ او هوابیما
گر ز افراطِ گرمى و سردى
بی هوا بر تنش رسد گردى
مى نشنید به تختِ طیاره
می رود لندن از پى چاره
زان که گنج تو چاره ساز بوَد
ز شفای تو بى نیاز بود
تا ضریح تو کِشتِ زَر دارد
خادمت عمر بى خطر دارد
چشم زخمى اگر به او برسد
علم ِ غربی ز چارسو برسد
از شفا خانه های لندن و رُم
علم گردد روان به مشهد و قم
غرب شیطان ِ باغى ى مطرود
بهر شیخان شفا فرستد زود
جِتِ شخصى ز قم کند پرواز
تا بیارد ز غرب عمر دراز
این چنین مفتیان شهر جنون
دست و بازو خضاب کرده به خون
کار جز در ره خدا نکنند
به شفاى تو اتّکا نکنند
که شفاى تو ویژۀ فقراست
کارِ خُدّام از ین شفا به نواست
در مطبّ ِ تو بانکدارانند
مفتخواران و نابکارانند
مردم بی نوای بی چاره
از دِه و شهر خویش آواره
گونه ها یر ضریح می سایند
زَر به صندوق تو می اندایند
لیک رحم از خدا نمی یا بند
وز مطبّت شفا نمی یابند
اینچنین زائرانِ بیمارت
می شوند از خدا طلبکارت
راه ِ مشهد سپُرده با سختى
باز هم با هزار بدبختى
باز گردند تشنه و مانده
از رضا خسته ، از خدا رانده
مالشان را رئیسى و طبسى
زیر نامِ تو بی حسابرسی
خورده و بُرده اند و چاپیده
کِی گزارشگرِ خدا دیده ؟
زائر بی نوا در این وادی
غرق بدبختی ی خدا دادی
راه دور و دراز بیموده
لحظه اى در سفر نیاسوده
همچنان زار و همچنان بیمار
از شفای تو نیست بر خوردار
لیک فارغ ز رحمت و کرَمت
لٌخت و عریان ز خادمِ حرمت
دست از پا دراز تر گردد
به سوی فقر خویش برگردد
تا مطبّ ِ تو مافیا دارد
زائرت دردِ بی دوا دارد
حَرَمت را حرمسرا سازند
گِرد کوی تو صیغه می بازند
شیعیان ِ نر ، از عراق آرند
نزدشان جنسِ سیم ساق آرند
پول ، أصل است و عشرتِ شرعى
دین و إیمان و آخرت فرعى
هتل و سرسرا و حُجره و دوش
حاصل کسب و کارِ شرع فروش
باصفا تَر ز حجره های نعیم
قدَم ُالعیش أحسن اَلتقدیم
بهترین عیشِ شرع تضمین است
لاحیا فی الحلال بالدین است
به عرب از کـَرَم رفیقه دهند
دختران عجم به صیغه دهند
که عرب بوى آشنا دارد
برکت از خا ک ِ کربلا دارد
اینچنین شیخ شهر فتوا داد
وعده ء صیغه هاى اعلا داد
نام فحشا نهاد حُسن ثواب
افتتح یا مفتح الابواب !!
م.سحر
14.4.2017
14.4.2017
۱۳۹۵ دی ۲۳, پنجشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)