۱۳۹۲ آبان ۹, پنجشنبه

یکمین سالگرد ستار بهشتی امروز در حالی برگزار می شود که هنوز دادگاه رسیدگی به این پرونده تشکیل نشده است.


 یکمین سالگرد ستار بهشتی امروز در حالی برگزار می شود که هنوز دادگاه رسیدگی به این پرونده  تشکیل نشده است.
این مراسم  عصر امروز از ساعت سه و سی دقیقه بعد از ظهر در امام زاده محمد تقی رباط کریم  واقع در رباط قدیم، قطعه ۷، ردیف ۳، شماره ۱۱ با حضور خانواده وی برگزار می شود. 
سال گذشته در جریان برگزاری مراسم ترحیم و عزاداری ستار بهشتی ماموران پلیس با خانواده و دوستان وی با خشونت رفتار کردند. 
سالگرد ستار بهشتی در حالی  برگزار می شود که دادگاه این قربانی خشونت ناجا که قرار بود هفته جاری برگزار شود، به تعویق افتاده است. 
ستار بهشتی کارگر وبلاگ نویس اهل رباط‌کریم بود که به دلیل انتشار مطالب انتقادی علیه حکومت توسط پلیس فتا دستگیر شد. وی نهم آبان ۱۳۹۱ دستگیر و به زندان اوین تهران منتقل گردید، لیکن چهار روز بعد در حالی که به بازداشتگاه پلیس منتقل شده بود، در آنجا درگذشت.
خانواده ستار، هنگام دفن جسد وی آثار کبودی را در بخش هایی از بدن او مشاهده کرده بودند و محسنی اژه ای در اولین اظهار نظر خود وجود ضربه و کبودی بر بدن ستار بهشتی را تایید کرد و پس از آن بود که خبر از مرگ ستار بهشتی در اثر ایست قلبی داده شد.
مادر این قربانی خشونت ناجا تاکنون نامه های متعددی به مقامات مسئول کشور نوشته و خواستار برگزاری دادگاه عادلانه به فرزند بیگناهش شده است. 

۱۳۹۲ آبان ۸, چهارشنبه

آن سکوت قابل انتقاد و این پیام پر ملاط


آن سکوت قابل انتقاد و این پیام پر ملاط
 ایرج شکری
 دوسه روزی بعد از درگذشت مرضیه بزرگ بانوی هنرمند و ترانه خوان بزرگ و کم نظیر ایران، پیام «پرملاطی» از سوی جناب مسعود رجوی در سایت سازمان مجاهدین و «همبستگی ملی» انتشار یافت که اشاره های متعددی هم به شعر و تصنیف ترانه های مرضیه در آن شده بود*. نگفته پیداست که شعرترانه ها به سرایندگان آن تعلق دارد و بیان احساس و نگاه آنان به دنیای پیرامون خود بوده است و من نمی دانم کلا شاعران ترانه سرایی(اعم از زنده یا درگذشته) مثل تورج نگهبان، بیژن ترقی، معینی کرمانشاهی، رهی معیری، فریدون مشیری، دکتر نیّرسینا، کریم فکور(مرضیه ترانه هایی با شعرهای آنان دارد) و کار آنها، در آن دستگاه ارزشیِ نفرت افشان دو اردوگاهی «زیارت عاشورا» که بیان ساده و آن چه در عمل در طی سالیانی به درارزی بیش از دو دهه ما تجربه کردیم،«هرکه با ما نیست بر ماست» بود ** و جناب رجوی مبلغ آن بوده است، چه جایی می تواند داشته باشد که حالا در ترانه های مرضیه قابل گریز زدن و شاهد گرفتن شده است. اما اگر «اهل نظر و خبر و نظارت» بوده باشی و با «چرتکه اندازی» اهل سیاست بیگانه نباشی، به خوبی می توانی ببینی که این پیام در اصل نه تجلیلی از مرضیه که باز هم بر فراز همه قرار دادن خود و مصادره ایدئولوژیک مرضیه است که حال بعد از مرگش این «افتخار» را به او داده اند. چون دیگر او وجود ندارد به همین دلیل دیگر نگرانی از این که او احتمالا چنین تاییدی را در جایی «خرج» کند وجود ندارد. اگر چه او با تواضع و بزرگواری و با عواطفی انسانی و مادرانه به مجاهدین - که ذهن آهکی شده از خود خواهیِ خود شیفتگان نمی تواند آن را بفهمد - خود را «رزمنده مریم» می نامید، هم آنگونه که مجاهدین «انقلاب کرده» برای خود این نقش را قائل هستند. درگذشت دختر خانم مرضیه برای آن زن بزرگوار و آن هنرمند سالخورده، با عشق و علاقه یی که به فرزند خود داشت و در پیام جناب مسعود رجوی هم با آن اشاره شده است، در غربت و شرایطی که قرار داشت،بی تردید برای او دردی جانکاه بود، و این را کسانی مثل آقای رجوی و بانو - مهرتابان آزادی و مقاومت - حتما خوب می دانستند. ارج و منزلت به مرضیه باید در آن رویداد تلخ به حد اکمل و حداکثر خود را نشان می داد، اما در آن رویداد پیامی از آقای رجوی، صادره کننده این پیام پر ملاط شنیده و دیده نشد. «پروتکل» و «تشریفات»، درتشکیلات این انقلابیون سابق طرفدار «جامعه بی طبقه توحیدی»، متناسب است با همان فاصله «اوج عرش»ی که رهبری و «مهرتابان»، با زمینیان و با مردم ایران گرفته اند و متناسب است با فاصله «مهرتابان» و اجرام سماوی با زمینیان و بندگان خدا. فاصله یی شبیه فاصله بین شاهان و خاقانها و امپراطوران هزار یا دوهزار سال پیش با «رعایا» و مردم. در آن رویداد تلخ (درگذشت دختر مرضیه) نه صدایی و پیامی از مسعود رجوی شنیده شده و نه «دبیرخانه» کذایی «شورای ملی مقاومت» اطلاعیه یی در مورد زمان و محل برگزاری مراسم تشییع و تدفین او داد. پیامی هم که «مهرتابان آزادی و مقاومت»، بانو رجوی به آن مناسبت داده بود، گویی از سر اجبار و «رفع تکلیف» بود که آن را نه در صفحه اول سایت رسمی سازمان مجاهدین خلق و سایت «همبستگی ملی»، بلکه در آرشیو پیامهای «مهرتابان آزادی» در سایت ویژه ایشان(مریم رجوی) قرار داده بودند. من در آن وقت در یادداشتی این مساله را مورد انتقاد قرار دادم ***. اکنون این یادداشت را هم برای این می نویسم که یک بار دیگر به این عالیجنابان عالیجاه خاقان شوکت، یاد آوری کنم که کمی از وقت خود را برای «جهاد اکبر» که سالهاست در دستگاه ایدئولوژیک ساخته شده توسط جناب رجوی به فراموشی سپرده شده است، اختصاص بدهند و از این اوج افلاک نشینی و «اشرافیت» مبتذل دست بردارند و پیوسته با خود تکرار کنند که «بدون حمایت مردم ما هیج هستیم و مثل رویدادهای بعد از انتخابات ممکن است مردم بی نقش و بی حضور ما به خیابانها بریزند و شعارهایی بدهند که شعار ما نبوده و ما را شوکه کند» و «این ماییم که به حمایت مردم نیاز داریم، چون عمر ما محدود است و عمر مردم بی پایان و نسل بعد از نسل تجدید می شود و تداوم می یابد» و هر روز و بارها مثلا موقع هربار وضوع گرفتن برای نماز، یا بعد از پایان نماز با خود تکرار کنند که «این مردم ریشه استوار در اعماق هزاره های تاریخ دارند و مردمی هستند که تندبادهای مرگبار تاریخ را پشت سرگذاشته و جبّارانی مثل ناصرالدین شاه قبله عالم و و محمد رضا شاه "آریامهر" را به زباله دان تاریخ انداختند و آخوندها را که می خواستند یک نظام ایدئولوژیک را به نمایندگی از طرف خدا به آنان تحمیل کنند و آن بساط "مکتبی : و "غیر مکتبی" و خودی و غیر خودی را راه انداختند، و در درندگی و جنایت از هیچ چیز فروگذار نکرده اند، در جدال و مقاومت فرهنگی و گسترش فرهنگ خود، بیچاره کرده اند، و در سربزنگاههای انتخابات نیز، مثل آن چه در خرداد سال 76 و در خرداد 88 اتفاق افتاده بخشی را سپر کرده کرده اند تا از پشت سر آنان لگدی به زیر شکم آخونده که " دستگاه مکتب سنجی و جهانبینی" شان در آنجا قرار دارد بزنند که هم بسیار درد شان بیاید و هم چنان تعادل از دست بدهند که به سر و صورت یکدیگر پنجه بکشند، این مردم به هرحال اینان را از اریکه قدرت هم به زیر خواهند کشید، پس عقل سلیم حکم می کند به مردم به دیده تحقیر نگاه نکنیم، خودمان را در عرش ننشانیم که این کار نه فقط از منش و بینش انقلابی و مردم دوستی به دور است، بلکه ارتجاعی و مبتذل است و در افکار عمومی سبب مضحکه و خنده زار شدن ما می شود». من نمی دانم جناب رجوی را چه می شود و به قول فرانسوی ها چه پشه یی ایشان ایشان را نیش زده و مبتلا به این خودمحور بینی از نوع وخیم آن کرده است که با لجبازی کردن و دهن کجی کردن به آن چه در افکار عمومی دافعه دارد، این خود محوربینی و خودخواهی را ارضا می کند؟ این خودخواهی خرد سوز و تباه کننده، هم سالها در لجبازی و پافشاری در شعار ایران رجوی - رجوی ایران، هم در به کار بردن القاب و استعاره برای بانو، هم در کارهای بی معنی مثلا برای کوبیدن مُهر « ایدئولوژیک » به نوروزی که ربطی به ایدئولوژی ایشان ندارد و پخش تلاوت قرآن در مراسم تحویل سال( که رژیم آخوندی از دست اندازی به آن خود داری کرده) و هم در شیفتگی به جاذبه های قدرت که نتیجه اش جز ساختن کاریکاتوری از خود در افکار عمومی به عنوان افرادی با رفتار نامناسب نیست( آن شیفتگی به قدرت را در «کاریکاتور»هایی مثل مبالغه در استفاده از اسکورت و بکار گرفتن گروه طبّال و شیپورچی در تشریفرمایی!ها تا مثل اعلام سه روز عزای ملی از موضع رئیس کشور! به مناسبت درگذشت مرضیه می توان دید) . شاید به عنوان ارائه تصویری از دنیا کوچک خود شیفتگان شیفیه قدرت با دنیای مردم و مبارزات آنان برای استقرار دموکراسی و عدالت در ایران و این که تا به کجا حل مساله یی تاریخی که عبارت است از استقرار حاکمیتی دموکراتیک در ایران بر مبنای دخالت آزادنه و اعمال اراده دموکراتیک مردم از طریق سازمانیابی آزادنه، در تعیین قدرت سیاسی است، در استحاله این عالیحنان به شکل کاریکاتوری از امیال و جاه طلبیهای فردی رهبران در آمده و شکل «خصوصی» گرفته است، مساله جایگزین کردن جشن مهرگان و مسابقات ورزشی به همان مناسبت - که 15 یا 16 پیش بعد از آمدن مریم به فرانسه برای دوسه سالی برگزاز شد-، با جشن های 30 مهر، «سالگرد انتخاب مریم به رئیس جمهور ایران»!، کافی باشد. مقایسه ریشه اساطیری و تناوری و عظمت و گستردگی شاخه و برگهای درختی که فرهنگ ایران زمین است و جشن مهرگان هم از گلهای آن است با این یکی که در واقع آینه و «بیّنه» شیفتگی به قدرتِ مبتکرانش است که در عمل بنیانش بر توّهم رهبران و باوراندن آن به عنوان هدف کاملا قابل دسترس آن هم خیلی زود و در کوتاه مدت، به «گروه خود» بناشده که در ضمن بیشتر در قالب و چاچوبی فرقه گرایانه خود را می نمایاند تا اهداف تشکلی که مدعی است معمار «تنها آلترناتیو دموکراتیک» رژیم است.
:منابع و توضیحات
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=69519 *
** ازجمله مثلا هر کتابی و مجله یی فارسی را اگر در دستت می دیدند می پرسیدند«رژیم چاپ کرده» و جواب من در چنین مواردی این بود: «در ایران چاپ شده»
http://iradj-shokri.blogspot.com/2010/03/blog-post_27.html ***

پ – 5 آبان 1389 – 27 اکتبر 

Tariq Ramadan & Therry Ardisson.

http://www.youtube.com/v/C5NKD4rrL2w?autohide=1&version=3&attribution_tag=oZQ5aEjiZx1oVAlRwtyByg&feature=share&autoplay=1&autohide=1&showinfo=1

Tariq Ramadan & Therry Ardisson.

http://www.youtube.com/v/C5NKD4rrL2w?autohide=1&version=3&attribution_tag=oZQ5aEjiZx1oVAlRwtyByg&feature=share&autoplay=1&autohide=1&showinfo=1

آن چه آقای هادی خرسندی به آن توجه نکرده است



ایرج شکری 


آن چه آقای هادی خرسندی به آن توجه نکرده است

آقای هادی خرسندی در اصغر آقا (و فارغ از آن طنز و انگولگ همیشگی) در غمی که در آستانه نوروز بانوی بزرگ آواز ایران را- با از دست دادن دخترش- در خود فرو برد با او همدردی و از این هنرمند ارجمند به خاطر آن که بعد از آمدن به خارج مبارزه را برگزید، تجلیل کرده است . یادداشت ایشان به نقل از اصغر آقا در سایت همبستگی ملی وابسته به مجاهدین درج شده است. او در این یادداشت، همچنین از مجاهدین نیز به خاطر احترامی که به مرضیه دارند سپاس گذاری کرده و یاد آور شده است که:« این دیگر استفاده‌ی تبلیغاتی نیست. قدردانی یک سازمان سیاسی است از هنرمندی که دو دهه با آنان فریاد زد». تعجب من از همین است که چگونه آقای هادی خرسندی این کار را در خور سپاس دانسته است؟ شاید به خاطر آن که از مجاهدین دیده نشده است که تنها همصدا با مردم و بدون چرتکه اندازی و حساب کتاب کردن های قیم مابانه، به تجلیل آدم اسم و رسم داری بپردازند. اما آن چه هادی خرسندی از قلم انداخته و توجه نکرده است این است که آیا واقعا مجاهدین می توانستند مرگ یگانه دختر خانم مرضیه را(هر که بود و هرچه بود) ندیده بگیرند و بی تفاوت باشند؟ آیا چنین رفتاری از مجاهدین اگر سر می زد، انزجار و نفرت علیه آنان از سوی ایرانیان را بر نمی انگیحت؟ بی تفاوتی در غم در گذشت فرزند محبوترین هنرمند یک ملت - که قبل از پیوستن به مجاهدین هم جایگاه رفیع او نزد مردم در سالهای سکوت در داخل کشور هیچ آسیبی ندیده بود- و مرضیه یی که چند سال در پایگاههای مجاهدین در عراق به سر برد، مرضیه یی که بعد از حمله آمریکا به عراق و سقوط صدام، 6 سال پیش در چنین روزهایی در مرز اردن و عراق روزهای متمادی جزو گروهی بود در حال سرگردانی به سر می بردند، چیزی جز نفرت و انزجار می توانست به بار بیاود؟ بگذریم که من معتقدم که از حضور خانم مرضیه در همراهی با مجاهدین و شورای ملی مقاومت استفاده درستی نشد از جمله رفتن ایشان به عراق و ماندن در آنجا، هدر دادن سالهای حضور او در همراهی با مجاهدین و شورای ملی مقاومت بود. بر خلاف نظر آقای خرسندی من معتقدم در غمی که به بانوی بزرگ و فروتن و هنرمند ارجمند رسید، رهبری خود خواه مجاهدین آن گونه که شایسته شأن مرضیه بود عمل نکرد. اولا هیچ اطلاعیه یی از سوی سازمان مجاهدین در مورد درگذشت فرزند او یا تسلیت به او را من ندیدم. تسلیت «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» به او نه در صفحه اصلی سایتهای مربوطه ( مثل همبستگی ملی یا سایت مجاهدین) بلکه تنها در سایت آرشیوی مربوط به سخنرانیها و پیام های مریم رجوی درج شد، اما از آن مهمتر این که از مسعود رجوی اصلا پیامی در هیچ جا دیده نمی شود. اگر کسان دیده اند نشانی آن را بدهند ماهم ببینیم و کمتر حرص بخوریم. شاید مسعود رجوی با آن حسابگریهای تنگ نظرانه و خود محوربیانه و فریبکارانه خود، تلفنی تسلیتی به خانم مرضیه گفته باشد که شکل بیرونی مساله را برای او فاقد حساسیت کند، اما این از تغییری در اصل مساله نمی دهد. اطلاعیه (بدون هیچ امضایی) مربوط درگذشت دختر خانم مرضیه و زمان و مکان تشیع جنازه هنگامه را هم من در سایت «دریچه زرد»دیدم. روشن است که اگر این اطلاعیه به موقع و در سایتهای همبستگی ملی و سایت مجاهدین درج می شد، گروه بیشتری از مساله با خبر می شدند و برای تسلیت و همدردی او در مراسم شرکت می کردند. من وقتی این رویداد و سکوت جناب رجوی را مقایسه می کنم با مساله تجلیل ژاک شیراک رئیس جمهور راستگرا از فرانسو میتران سوسیالیست وقتی در گذشت، می بینم که هنوز مدعیان طرفدار جامعه بی طبقه توحیدی، خیلی از همین بورژوا ها و لیبرال های غربی در رعایات احترام دیگران عقب ترند. به عنوان شاهد دیگر باید یاد آور شوم که در درگذشت شاملو، این «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» بود که اهمیتی به مساله قائل نشد و کسر شأن خود دانست که پیامی تسلیتی برای مردم (به خاطر درگذشت شاعر بزرگشان) و اهل فرهنگ و ادب کشور بفرستد. اگر چه تازه بدوران رسیده ها در مورد ارج و منزلت انسانها و شخصیت ها در نظر یک ملت، درسی نه از تاریخ به طور کلی و نه از آنچه در دوران شاه و دوران خمینی گذشته نگرفته اند، اما این تغییری در این اصل مساله نمی دهد که منزلت اهل فرهنگ و هنر، بسته به تایید یا تقبیح این یا آن گروه نیست و آنان با معیارهایی که مورد وفاق افکار عمومی است مورد ارزیابی قرار می گیرند و حتی مردم در مورد خطاهای آنان، اگر خطایی کرده باشند، با همان سنگ و ترازو داوری نمی کنند که در مورد اهل سیاست. من نمی خواستم به کوتاهی هایی که دستگاه رهبری مجاهدین و شخص مسعود رجوی در این مساله کردند، بپردازم، اما چون مساله را آقای هادی خرسندی به نحو ناقصی دیده بود لازم دیدم این نکته را یاد آوری کنم. در زیر متن مطلب آقای خرسندی به نقل از سایت «همبستگی ملی» و لینک آن آمده است.
7 فروردین 1389

******************
شنبه، ۰۷ فروردین ۱۳۸۹ / ۲۷ مارس ۲۰۱۰
بهارم دخترم از خواب برخیز - شکرخندی بزن شوری برانگیز
دلکش چه شد؟ گوگوش چه کرد؟ مهستی کجا رفت؟ هایده چه کشید؟ سوسن چه دید؟ الهه چه گفت؟ حمیرا چه میکند؟ و مرضیه چه میخواست؟صدای بهاری مرضیه که در فضای باز، با نسیم بهاری درمیآمیخت، و خودش بالای سر دخترش نشسته بود، تابلوئی زیبا بود. به زیبائی تابلوهای ونگوگ نقاش که او نیز قدری آنسوتر آرمیده بود.یادم رفته بود بگویم که بعد از الله‏‌اکبر و لا الله ... موسیقی آمد. بعد از موسیقی هم طنز آمد! شادی آمد. حال و هوا تلخ بود اما غم‌‏انگیز نبود چرا که نهایتاً راه به تجلیل و بزرگداشت هنرمندی میبرد که صدها نفر برای همدردی با او گرد آمده بودند.من هم گفتم که مرضیه بین حل شدن در دلارهای لس‌‏آنجلسی و برآمدن بر قله‏‌ی مبارزه، دومی را برگزید.سپاسی دارم از مجاهدین بابت احترامی که برای مرضیه دارند. این دیگر استفاده‌ی تبلیغاتی نیست. قدردانی یک سازمان سیاسی است از هنرمندی که دو دهه با آنان فریاد زد. دلکش عزیز و لاجون و معتاد را که دیگر صدایش در نمیآمد، رژیم با آمبولانس دور دنیا گرداند، گوگوش عزیز را دوم خرداد راهی خارج کرد و او اولش به خارج‌نشینان فحش داد: «فراریان پوست گوسفندی» (یعنی پوست گوسفند روی خودشان انداختند و از مرز خارج خارج شدند) که با استقبالی که جماعت از او کردند معلوم شد هزاران گوسفند هم لای آدم‌ها خارج شده‌اند! سوسن عزیز با فقری رقت‌آور در لس‌آنجلس مرد. الهه‌ی عزیز به آغوش رژیم برگشت و استغفار کرد و به خواری مرد. هایده‌ی عزیز دق کرد. مهستی عزیز وقتی با سرطان مرد شایعه‌ی مسیحی شدنش در آخر عمر، خواندن نماز میت را بر جنازه‌اش سخت کرده بود. حمیرا درویش شده و علی علی میخواند .... جوانترها بعد از سی سال تازه دارند ترانه‌ی معترض میخوانند.مرضیه «عاقبت به خیر» شد. «عاقبت» که میگویم برای اینکه درست میگویم. فرصت برای رنگ عوض کردنی نیست که صد البته اهلش هم نیست.بیست سال تر و خشکش کردند. انیس و مونسش بودند و مرضیه چنانکه عادت و اخلاق او بود در هرلحظه ناز بر فلک و فخر بر ستاره میفروخت. در این چهل سالی که با او حشر و نشر داشتم لحظه‌ای پائین‌تر از آن بالائی که هست ندیدمش. میتوانم بفهمم که چه پدری از مجاهدین درآورده! آنها که با اراده‌ای آهنین به آینده نگاه میکنند در برابر یک هنرمند ایرانی چه نرم و صبور بودند.اینها را نوشتم تا آنهائی که مسائل را قاطی میکنند بلکه بفهمند که میشود قاطی نکرد!بهارم (ملتم) از خواب برخیز! (نقل از آصغر آقا - چهارشنبه ۴ فروردین ۱۳۸۹) 

http://www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=4762:2010-03-27-12-31-34&catid=11:2009-09-22-08-59-59&Itemid=15 

۱۳۹۲ آبان ۲, پنجشنبه

SIX CREEPY TALES by Edgar Allan Poe - FULL AudioBook | Greatest Audio Books

A Christmas Carol - Dickens: Commentary on Stave Five read by Dr Daryl B...

Virginia Woolf Documentary

The True Story of Che Guevara (Full Documentary)

The True Story of Che Guevara (Full Documentary)

Classical Chillout Music with Mozart, Beethoven, Vivaldi, Schubert, Dvor...

Top 40 Musique Classique

FREDERIC CHOPIN - NOCTURNES complete

The Best of Strauss - KPM Philharmonic Orchestra

The Best of Strauss - KPM Philharmonic Orchestra

Ludwig van Beethoven - Lo mejor de los clásicos

Ludwig van Beethoven - Lo mejor de los clásicos

Ludwig van Beethoven - Lo mejor de los clásicos

Ludwig van Beethoven - Lo mejor de los clásicos

Lo Mejor De Mozart - Mix - " The Best Of Mozart "

The Best of Mozart




Wolfgang Amadeus Mozart - The Best of Mozart
K.P.M. Philarmonic Orchestra
Tracklist:
1. Eine Kleine Nachtmusik Movt 1
2. Eine Kleine Nachtmusik Movt 2 ( 7:45 )
3. Eine Kleine Nachtmusik Movt 3 ( 12:50 )
4. Eine Kleine Nachtmusik Movt 4 ( 14:50 )
5. Symphony No 35 "Haffner Symphony" Movt 1 ( 20:08 )
6. Symphony No 35 "Haffner Symphony" Movt 3 ( 25:54 )
7. Symphony No 40 Movement 1 "Molto Allegro" ( 29:53 )
8. Magic Flute "Overture" ( 37:29 )
9. Marriage of Figaro "Overture" ( 44:41 )
10. String Quartet No 23 K 590 Movt 1 ( 49:12 )
11. String Quartet No 23 K 590 Movt 4 ( 58:13 )
12. String Quartet No 20 K 499 "Minuet" ( 1:03:17 )
13. Violin Sonata K378 "Rondeau" ( 1:06:38 )
14. Piano Concerto No 21 "Andante" ( 1:10:46 )
15. Piano Concerto No 23 Movt 1 ( 1:16:25 )
16. Turkish March Piano Sonata No 11 ( 1:27:15 )
17. Clarinet Concerto Movt 2 ( 1:29:35 )
18. Violin Concerto No 3 K 216 Movt 1 ( 1:36:36 )
19. Flute Concerto No 2 K 314 Movt 2 ( 1:46:08 )
20. Horn Concerto No 3 K 447 Movt 2 ( 1:51:36 )

Four Seasons ~ Vivaldi

Four Seasons ~ Vivaldi

Bach - The Passion According To Saint Matthew - Kommt, ihr Tochter BWV 2...

Bach - Ave Maria - Maria Callas (+playlist)

Simone de Beauvoir, la vieillesse

Michel Foucault : Les Mots et les Choses (INA, 1966)

Albert Camus et le Nihilisme...

Le testament d'Albert Camus