۱۳۹۲ آبان ۸, چهارشنبه

آن سکوت قابل انتقاد و این پیام پر ملاط


آن سکوت قابل انتقاد و این پیام پر ملاط
 ایرج شکری
 دوسه روزی بعد از درگذشت مرضیه بزرگ بانوی هنرمند و ترانه خوان بزرگ و کم نظیر ایران، پیام «پرملاطی» از سوی جناب مسعود رجوی در سایت سازمان مجاهدین و «همبستگی ملی» انتشار یافت که اشاره های متعددی هم به شعر و تصنیف ترانه های مرضیه در آن شده بود*. نگفته پیداست که شعرترانه ها به سرایندگان آن تعلق دارد و بیان احساس و نگاه آنان به دنیای پیرامون خود بوده است و من نمی دانم کلا شاعران ترانه سرایی(اعم از زنده یا درگذشته) مثل تورج نگهبان، بیژن ترقی، معینی کرمانشاهی، رهی معیری، فریدون مشیری، دکتر نیّرسینا، کریم فکور(مرضیه ترانه هایی با شعرهای آنان دارد) و کار آنها، در آن دستگاه ارزشیِ نفرت افشان دو اردوگاهی «زیارت عاشورا» که بیان ساده و آن چه در عمل در طی سالیانی به درارزی بیش از دو دهه ما تجربه کردیم،«هرکه با ما نیست بر ماست» بود ** و جناب رجوی مبلغ آن بوده است، چه جایی می تواند داشته باشد که حالا در ترانه های مرضیه قابل گریز زدن و شاهد گرفتن شده است. اما اگر «اهل نظر و خبر و نظارت» بوده باشی و با «چرتکه اندازی» اهل سیاست بیگانه نباشی، به خوبی می توانی ببینی که این پیام در اصل نه تجلیلی از مرضیه که باز هم بر فراز همه قرار دادن خود و مصادره ایدئولوژیک مرضیه است که حال بعد از مرگش این «افتخار» را به او داده اند. چون دیگر او وجود ندارد به همین دلیل دیگر نگرانی از این که او احتمالا چنین تاییدی را در جایی «خرج» کند وجود ندارد. اگر چه او با تواضع و بزرگواری و با عواطفی انسانی و مادرانه به مجاهدین - که ذهن آهکی شده از خود خواهیِ خود شیفتگان نمی تواند آن را بفهمد - خود را «رزمنده مریم» می نامید، هم آنگونه که مجاهدین «انقلاب کرده» برای خود این نقش را قائل هستند. درگذشت دختر خانم مرضیه برای آن زن بزرگوار و آن هنرمند سالخورده، با عشق و علاقه یی که به فرزند خود داشت و در پیام جناب مسعود رجوی هم با آن اشاره شده است، در غربت و شرایطی که قرار داشت،بی تردید برای او دردی جانکاه بود، و این را کسانی مثل آقای رجوی و بانو - مهرتابان آزادی و مقاومت - حتما خوب می دانستند. ارج و منزلت به مرضیه باید در آن رویداد تلخ به حد اکمل و حداکثر خود را نشان می داد، اما در آن رویداد پیامی از آقای رجوی، صادره کننده این پیام پر ملاط شنیده و دیده نشد. «پروتکل» و «تشریفات»، درتشکیلات این انقلابیون سابق طرفدار «جامعه بی طبقه توحیدی»، متناسب است با همان فاصله «اوج عرش»ی که رهبری و «مهرتابان»، با زمینیان و با مردم ایران گرفته اند و متناسب است با فاصله «مهرتابان» و اجرام سماوی با زمینیان و بندگان خدا. فاصله یی شبیه فاصله بین شاهان و خاقانها و امپراطوران هزار یا دوهزار سال پیش با «رعایا» و مردم. در آن رویداد تلخ (درگذشت دختر مرضیه) نه صدایی و پیامی از مسعود رجوی شنیده شده و نه «دبیرخانه» کذایی «شورای ملی مقاومت» اطلاعیه یی در مورد زمان و محل برگزاری مراسم تشییع و تدفین او داد. پیامی هم که «مهرتابان آزادی و مقاومت»، بانو رجوی به آن مناسبت داده بود، گویی از سر اجبار و «رفع تکلیف» بود که آن را نه در صفحه اول سایت رسمی سازمان مجاهدین خلق و سایت «همبستگی ملی»، بلکه در آرشیو پیامهای «مهرتابان آزادی» در سایت ویژه ایشان(مریم رجوی) قرار داده بودند. من در آن وقت در یادداشتی این مساله را مورد انتقاد قرار دادم ***. اکنون این یادداشت را هم برای این می نویسم که یک بار دیگر به این عالیجنابان عالیجاه خاقان شوکت، یاد آوری کنم که کمی از وقت خود را برای «جهاد اکبر» که سالهاست در دستگاه ایدئولوژیک ساخته شده توسط جناب رجوی به فراموشی سپرده شده است، اختصاص بدهند و از این اوج افلاک نشینی و «اشرافیت» مبتذل دست بردارند و پیوسته با خود تکرار کنند که «بدون حمایت مردم ما هیج هستیم و مثل رویدادهای بعد از انتخابات ممکن است مردم بی نقش و بی حضور ما به خیابانها بریزند و شعارهایی بدهند که شعار ما نبوده و ما را شوکه کند» و «این ماییم که به حمایت مردم نیاز داریم، چون عمر ما محدود است و عمر مردم بی پایان و نسل بعد از نسل تجدید می شود و تداوم می یابد» و هر روز و بارها مثلا موقع هربار وضوع گرفتن برای نماز، یا بعد از پایان نماز با خود تکرار کنند که «این مردم ریشه استوار در اعماق هزاره های تاریخ دارند و مردمی هستند که تندبادهای مرگبار تاریخ را پشت سرگذاشته و جبّارانی مثل ناصرالدین شاه قبله عالم و و محمد رضا شاه "آریامهر" را به زباله دان تاریخ انداختند و آخوندها را که می خواستند یک نظام ایدئولوژیک را به نمایندگی از طرف خدا به آنان تحمیل کنند و آن بساط "مکتبی : و "غیر مکتبی" و خودی و غیر خودی را راه انداختند، و در درندگی و جنایت از هیچ چیز فروگذار نکرده اند، در جدال و مقاومت فرهنگی و گسترش فرهنگ خود، بیچاره کرده اند، و در سربزنگاههای انتخابات نیز، مثل آن چه در خرداد سال 76 و در خرداد 88 اتفاق افتاده بخشی را سپر کرده کرده اند تا از پشت سر آنان لگدی به زیر شکم آخونده که " دستگاه مکتب سنجی و جهانبینی" شان در آنجا قرار دارد بزنند که هم بسیار درد شان بیاید و هم چنان تعادل از دست بدهند که به سر و صورت یکدیگر پنجه بکشند، این مردم به هرحال اینان را از اریکه قدرت هم به زیر خواهند کشید، پس عقل سلیم حکم می کند به مردم به دیده تحقیر نگاه نکنیم، خودمان را در عرش ننشانیم که این کار نه فقط از منش و بینش انقلابی و مردم دوستی به دور است، بلکه ارتجاعی و مبتذل است و در افکار عمومی سبب مضحکه و خنده زار شدن ما می شود». من نمی دانم جناب رجوی را چه می شود و به قول فرانسوی ها چه پشه یی ایشان ایشان را نیش زده و مبتلا به این خودمحور بینی از نوع وخیم آن کرده است که با لجبازی کردن و دهن کجی کردن به آن چه در افکار عمومی دافعه دارد، این خود محوربینی و خودخواهی را ارضا می کند؟ این خودخواهی خرد سوز و تباه کننده، هم سالها در لجبازی و پافشاری در شعار ایران رجوی - رجوی ایران، هم در به کار بردن القاب و استعاره برای بانو، هم در کارهای بی معنی مثلا برای کوبیدن مُهر « ایدئولوژیک » به نوروزی که ربطی به ایدئولوژی ایشان ندارد و پخش تلاوت قرآن در مراسم تحویل سال( که رژیم آخوندی از دست اندازی به آن خود داری کرده) و هم در شیفتگی به جاذبه های قدرت که نتیجه اش جز ساختن کاریکاتوری از خود در افکار عمومی به عنوان افرادی با رفتار نامناسب نیست( آن شیفتگی به قدرت را در «کاریکاتور»هایی مثل مبالغه در استفاده از اسکورت و بکار گرفتن گروه طبّال و شیپورچی در تشریفرمایی!ها تا مثل اعلام سه روز عزای ملی از موضع رئیس کشور! به مناسبت درگذشت مرضیه می توان دید) . شاید به عنوان ارائه تصویری از دنیا کوچک خود شیفتگان شیفیه قدرت با دنیای مردم و مبارزات آنان برای استقرار دموکراسی و عدالت در ایران و این که تا به کجا حل مساله یی تاریخی که عبارت است از استقرار حاکمیتی دموکراتیک در ایران بر مبنای دخالت آزادنه و اعمال اراده دموکراتیک مردم از طریق سازمانیابی آزادنه، در تعیین قدرت سیاسی است، در استحاله این عالیحنان به شکل کاریکاتوری از امیال و جاه طلبیهای فردی رهبران در آمده و شکل «خصوصی» گرفته است، مساله جایگزین کردن جشن مهرگان و مسابقات ورزشی به همان مناسبت - که 15 یا 16 پیش بعد از آمدن مریم به فرانسه برای دوسه سالی برگزاز شد-، با جشن های 30 مهر، «سالگرد انتخاب مریم به رئیس جمهور ایران»!، کافی باشد. مقایسه ریشه اساطیری و تناوری و عظمت و گستردگی شاخه و برگهای درختی که فرهنگ ایران زمین است و جشن مهرگان هم از گلهای آن است با این یکی که در واقع آینه و «بیّنه» شیفتگی به قدرتِ مبتکرانش است که در عمل بنیانش بر توّهم رهبران و باوراندن آن به عنوان هدف کاملا قابل دسترس آن هم خیلی زود و در کوتاه مدت، به «گروه خود» بناشده که در ضمن بیشتر در قالب و چاچوبی فرقه گرایانه خود را می نمایاند تا اهداف تشکلی که مدعی است معمار «تنها آلترناتیو دموکراتیک» رژیم است.
:منابع و توضیحات
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=69519 *
** ازجمله مثلا هر کتابی و مجله یی فارسی را اگر در دستت می دیدند می پرسیدند«رژیم چاپ کرده» و جواب من در چنین مواردی این بود: «در ایران چاپ شده»
http://iradj-shokri.blogspot.com/2010/03/blog-post_27.html ***

پ – 5 آبان 1389 – 27 اکتبر 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر