آگاهی تنها سلاح ماست در مقابله با دشمنان ايرانزمين! چه دشمنان داخلی و چه دشمنان خارجی! سلام بر آزادی! سلام بشهدای خلق!
۱۳۹۲ دی ۱۰, سهشنبه
۱۳۹۲ دی ۸, یکشنبه
۱۳۹۲ دی ۷, شنبه
۱۳۹۲ دی ۶, جمعه
۱۳۹۲ دی ۵, پنجشنبه
۱۳۹۲ دی ۳, سهشنبه
۱۳۹۲ دی ۲, دوشنبه
۱۳۹۲ دی ۱, یکشنبه
۱۳۹۲ آذر ۲۹, جمعه
۱۳۹۲ آذر ۲۴, یکشنبه
۱۳۹۲ آذر ۲۳, شنبه
۱۳۹۲ آذر ۲۱, پنجشنبه
۱۳۹۲ آذر ۱۵, جمعه
۱۳۹۲ آذر ۱۰, یکشنبه
۱۳۹۲ آذر ۳, یکشنبه
۱۳۹۲ آذر ۲, شنبه
۱۳۹۲ آبان ۲۹, چهارشنبه
۱۳۹۲ آبان ۲۶, یکشنبه
۱۳۹۲ آبان ۲۵, شنبه
۱۳۹۲ آبان ۲۲, چهارشنبه
Dr Amini 1
http://www.youtube.com/v/xhGsVUpILzw?version=3&autohide=1&autoplay=1&showinfo=1&attribution_tag=QIrJ1S7jJizvFAGDRoQkqg&feature=share&autohide=1
۱۳۹۲ آبان ۱۹, یکشنبه
RAH AZADIE IRAN: قتل "کسروی"گواه برانديشه آخوندهای جنايتکار
RAH AZADIE IRAN: قتل "کسروی"گواه برانديشه آخوندهای جنايتکار: <iframe width="420" height="315" src="//www.youtube.com/embed/JQEm33M5ODQ" frameborder="0" allow...
قتل "کسروی"گواه برانديشه آخوندهای جنايتکار
<iframe width="420" height="315" src="//www.youtube.com/embed/JQEm33M5ODQ" frameborder="0" allowfullscreen></iframe>
۱۳۹۲ آبان ۱۶, پنجشنبه
همنشین بهار: خاطرات خانه زندگان (۲۹)
http://www.youtube.com/v/VB3fXgGKsQg?autohide=1&version=3&attribution_tag=eilR7CUwzKZZOTV0ULyg1g&autohide=1&autoplay=1&feature=share&showinfo=1
سرزمين ويران شده ما، بدست آخوندها
http://www.youtube.com/v/ILkSmYeojnc?version=3&autohide=1&autohide=1&feature=share&showinfo=1&autoplay=1&attribution_tag=CrWi_KryipueMyOHSuf9Jg
Al Jazeera Investigates - What Killed Arafat? (+playlist)
http://www.youtube.com/v/KBT7o0piZ8E?version=3&list=PLzGHKb8i9vTzerKQN9VbjG3uVNzkCtyIC&autohide=1&feature=share&showinfo=1&autoplay=1&attribution_tag=eN_vGIfDdsocS4T1TboI0A
Al Jazeera Investigates - What Killed Arafat? (+playlist)
http://www.youtube.com/v/KBT7o0piZ8E?version=3&list=PLzGHKb8i9vTzerKQN9VbjG3uVNzkCtyIC&autohide=1&feature=share&showinfo=1&autoplay=1&attribution_tag=eN_vGIfDdsocS4T1TboI0A
Al Jazeera Investigates - What Killed Arafat? (+playlist)
http://www.youtube.com/v/KBT7o0piZ8E?version=3&list=PLzGHKb8i9vTzerKQN9VbjG3uVNzkCtyIC&autohide=1&feature=share&showinfo=1&autoplay=1&attribution_tag=eN_vGIfDdsocS4T1TboI0A
۱۳۹۲ آبان ۱۵, چهارشنبه
جنگ دوم جهانی و اشغال ايرانزمين
<iframe width="420" height="315" src="//www.youtube.com/embed/McfnYun1SAA" frameborder="0" allowfullscreen></iframe>
RAH AZADIE IRAN: جنگ دوم جهانی و اشغال ايرانزمين
RAH AZADIE IRAN: جنگ دوم جهانی و اشغال ايرانزمين: http://www.youtube.com/v/McfnYun1SAA?autohide=1&version=3&attribution_tag=gYFWfvvae-U_PUX_fEiKcQ&showinfo=1&autohide=1&a...
جنگ دوم جهانی و اشغال ايرانزمين
http://www.youtube.com/v/McfnYun1SAA?autohide=1&version=3&attribution_tag=gYFWfvvae-U_PUX_fEiKcQ&showinfo=1&autohide=1&autoplay=1&feature=share
۱۳۹۲ آبان ۱۲, یکشنبه
عباس اميرانتظام يکی ازقربانيان رژيم ولايت !!
<iframe width="420" height="315" src="//www.youtube.com/embed/F_8ygFqCGbY" frameborder="0" allowfullscreen></iframe>
عباس اميرانتظام يکی ازقربانيان رژيم ولايت
http://www.youtube.com/v/F_8ygFqCGbY?version=3&autohide=1&feature=share&autoplay=1&autohide=1&showinfo=1&attribution_tag=l5Ld8OXQcm8tnRzCIlCmsg
۱۳۹۲ آبان ۱۱, شنبه
سالگرد شهادت فرزند زحمتکش خلق! ستار بهشتی
http://www.youtube.com/v/CrESI_ML78o?version=3&autohide=1&autohide=1&showinfo=1&feature=share&autoplay=1&attribution_tag=yKy1CmDixZuhRrbDs6z_1Q
۱۳۹۲ آبان ۹, پنجشنبه
یکمین سالگرد ستار بهشتی امروز در حالی برگزار می شود که هنوز دادگاه رسیدگی به این پرونده تشکیل نشده است.
یکمین سالگرد ستار بهشتی امروز در حالی برگزار می شود که هنوز دادگاه رسیدگی به این پرونده تشکیل نشده است.
این مراسم عصر امروز از ساعت سه و سی دقیقه بعد از ظهر در امام زاده محمد تقی رباط کریم واقع در رباط قدیم، قطعه ۷، ردیف ۳، شماره ۱۱ با حضور خانواده وی برگزار می شود.
سال گذشته در جریان برگزاری مراسم ترحیم و عزاداری ستار بهشتی ماموران پلیس با خانواده و دوستان وی با خشونت رفتار کردند.
سالگرد ستار بهشتی در حالی برگزار می شود که دادگاه این قربانی خشونت ناجا که قرار بود هفته جاری برگزار شود، به تعویق افتاده است.
ستار بهشتی کارگر وبلاگ نویس اهل رباطکریم بود که به دلیل انتشار مطالب انتقادی علیه حکومت توسط پلیس فتا دستگیر شد. وی نهم آبان ۱۳۹۱ دستگیر و به زندان اوین تهران منتقل گردید، لیکن چهار روز بعد در حالی که به بازداشتگاه پلیس منتقل شده بود، در آنجا درگذشت.
خانواده ستار، هنگام دفن جسد وی آثار کبودی را در بخش هایی از بدن او مشاهده کرده بودند و محسنی اژه ای در اولین اظهار نظر خود وجود ضربه و کبودی بر بدن ستار بهشتی را تایید کرد و پس از آن بود که خبر از مرگ ستار بهشتی در اثر ایست قلبی داده شد.
مادر این قربانی خشونت ناجا تاکنون نامه های متعددی به مقامات مسئول کشور نوشته و خواستار برگزاری دادگاه عادلانه به فرزند بیگناهش شده است.
۱۳۹۲ آبان ۸, چهارشنبه
آن سکوت قابل انتقاد و این پیام پر ملاط
آن سکوت قابل انتقاد و این پیام پر ملاط
ایرج شکری
دوسه روزی بعد از درگذشت مرضیه بزرگ بانوی هنرمند و ترانه خوان بزرگ و کم نظیر ایران، پیام «پرملاطی» از سوی جناب مسعود رجوی در سایت سازمان مجاهدین و «همبستگی ملی» انتشار یافت که اشاره های متعددی هم به شعر و تصنیف ترانه های مرضیه در آن شده بود*. نگفته پیداست که شعرترانه ها به سرایندگان آن تعلق دارد و بیان احساس و نگاه آنان به دنیای پیرامون خود بوده است و من نمی دانم کلا شاعران ترانه سرایی(اعم از زنده یا درگذشته) مثل تورج نگهبان، بیژن ترقی، معینی کرمانشاهی، رهی معیری، فریدون مشیری، دکتر نیّرسینا، کریم فکور(مرضیه ترانه هایی با شعرهای آنان دارد) و کار آنها، در آن دستگاه ارزشیِ نفرت افشان دو اردوگاهی «زیارت عاشورا» که بیان ساده و آن چه در عمل در طی سالیانی به درارزی بیش از دو دهه ما تجربه کردیم،«هرکه با ما نیست بر ماست» بود ** و جناب رجوی مبلغ آن بوده است، چه جایی می تواند داشته باشد که حالا در ترانه های مرضیه قابل گریز زدن و شاهد گرفتن شده است. اما اگر «اهل نظر و خبر و نظارت» بوده باشی و با «چرتکه اندازی» اهل سیاست بیگانه نباشی، به خوبی می توانی ببینی که این پیام در اصل نه تجلیلی از مرضیه که باز هم بر فراز همه قرار دادن خود و مصادره ایدئولوژیک مرضیه است که حال بعد از مرگش این «افتخار» را به او داده اند. چون دیگر او وجود ندارد به همین دلیل دیگر نگرانی از این که او احتمالا چنین تاییدی را در جایی «خرج» کند وجود ندارد. اگر چه او با تواضع و بزرگواری و با عواطفی انسانی و مادرانه به مجاهدین - که ذهن آهکی شده از خود خواهیِ خود شیفتگان نمی تواند آن را بفهمد - خود را «رزمنده مریم» می نامید، هم آنگونه که مجاهدین «انقلاب کرده» برای خود این نقش را قائل هستند. درگذشت دختر خانم مرضیه برای آن زن بزرگوار و آن هنرمند سالخورده، با عشق و علاقه یی که به فرزند خود داشت و در پیام جناب مسعود رجوی هم با آن اشاره شده است، در غربت و شرایطی که قرار داشت،بی تردید برای او دردی جانکاه بود، و این را کسانی مثل آقای رجوی و بانو - مهرتابان آزادی و مقاومت - حتما خوب می دانستند. ارج و منزلت به مرضیه باید در آن رویداد تلخ به حد اکمل و حداکثر خود را نشان می داد، اما در آن رویداد پیامی از آقای رجوی، صادره کننده این پیام پر ملاط شنیده و دیده نشد. «پروتکل» و «تشریفات»، درتشکیلات این انقلابیون سابق طرفدار «جامعه بی طبقه توحیدی»، متناسب است با همان فاصله «اوج عرش»ی که رهبری و «مهرتابان»، با زمینیان و با مردم ایران گرفته اند و متناسب است با فاصله «مهرتابان» و اجرام سماوی با زمینیان و بندگان خدا. فاصله یی شبیه فاصله بین شاهان و خاقانها و امپراطوران هزار یا دوهزار سال پیش با «رعایا» و مردم. در آن رویداد تلخ (درگذشت دختر مرضیه) نه صدایی و پیامی از مسعود رجوی شنیده شده و نه «دبیرخانه» کذایی «شورای ملی مقاومت» اطلاعیه یی در مورد زمان و محل برگزاری مراسم تشییع و تدفین او داد. پیامی هم که «مهرتابان آزادی و مقاومت»، بانو رجوی به آن مناسبت داده بود، گویی از سر اجبار و «رفع تکلیف» بود که آن را نه در صفحه اول سایت رسمی سازمان مجاهدین خلق و سایت «همبستگی ملی»، بلکه در آرشیو پیامهای «مهرتابان آزادی» در سایت ویژه ایشان(مریم رجوی) قرار داده بودند. من در آن وقت در یادداشتی این مساله را مورد انتقاد قرار دادم ***. اکنون این یادداشت را هم برای این می نویسم که یک بار دیگر به این عالیجنابان عالیجاه خاقان شوکت، یاد آوری کنم که کمی از وقت خود را برای «جهاد اکبر» که سالهاست در دستگاه ایدئولوژیک ساخته شده توسط جناب رجوی به فراموشی سپرده شده است، اختصاص بدهند و از این اوج افلاک نشینی و «اشرافیت» مبتذل دست بردارند و پیوسته با خود تکرار کنند که «بدون حمایت مردم ما هیج هستیم و مثل رویدادهای بعد از انتخابات ممکن است مردم بی نقش و بی حضور ما به خیابانها بریزند و شعارهایی بدهند که شعار ما نبوده و ما را شوکه کند» و «این ماییم که به حمایت مردم نیاز داریم، چون عمر ما محدود است و عمر مردم بی پایان و نسل بعد از نسل تجدید می شود و تداوم می یابد» و هر روز و بارها مثلا موقع هربار وضوع گرفتن برای نماز، یا بعد از پایان نماز با خود تکرار کنند که «این مردم ریشه استوار در اعماق هزاره های تاریخ دارند و مردمی هستند که تندبادهای مرگبار تاریخ را پشت سرگذاشته و جبّارانی مثل ناصرالدین شاه قبله عالم و و محمد رضا شاه "آریامهر" را به زباله دان تاریخ انداختند و آخوندها را که می خواستند یک نظام ایدئولوژیک را به نمایندگی از طرف خدا به آنان تحمیل کنند و آن بساط "مکتبی : و "غیر مکتبی" و خودی و غیر خودی را راه انداختند، و در درندگی و جنایت از هیچ چیز فروگذار نکرده اند، در جدال و مقاومت فرهنگی و گسترش فرهنگ خود، بیچاره کرده اند، و در سربزنگاههای انتخابات نیز، مثل آن چه در خرداد سال 76 و در خرداد 88 اتفاق افتاده بخشی را سپر کرده کرده اند تا از پشت سر آنان لگدی به زیر شکم آخونده که " دستگاه مکتب سنجی و جهانبینی" شان در آنجا قرار دارد بزنند که هم بسیار درد شان بیاید و هم چنان تعادل از دست بدهند که به سر و صورت یکدیگر پنجه بکشند، این مردم به هرحال اینان را از اریکه قدرت هم به زیر خواهند کشید، پس عقل سلیم حکم می کند به مردم به دیده تحقیر نگاه نکنیم، خودمان را در عرش ننشانیم که این کار نه فقط از منش و بینش انقلابی و مردم دوستی به دور است، بلکه ارتجاعی و مبتذل است و در افکار عمومی سبب مضحکه و خنده زار شدن ما می شود». من نمی دانم جناب رجوی را چه می شود و به قول فرانسوی ها چه پشه یی ایشان ایشان را نیش زده و مبتلا به این خودمحور بینی از نوع وخیم آن کرده است که با لجبازی کردن و دهن کجی کردن به آن چه در افکار عمومی دافعه دارد، این خود محوربینی و خودخواهی را ارضا می کند؟ این خودخواهی خرد سوز و تباه کننده، هم سالها در لجبازی و پافشاری در شعار ایران رجوی - رجوی ایران، هم در به کار بردن القاب و استعاره برای بانو، هم در کارهای بی معنی مثلا برای کوبیدن مُهر « ایدئولوژیک » به نوروزی که ربطی به ایدئولوژی ایشان ندارد و پخش تلاوت قرآن در مراسم تحویل سال( که رژیم آخوندی از دست اندازی به آن خود داری کرده) و هم در شیفتگی به جاذبه های قدرت که نتیجه اش جز ساختن کاریکاتوری از خود در افکار عمومی به عنوان افرادی با رفتار نامناسب نیست( آن شیفتگی به قدرت را در «کاریکاتور»هایی مثل مبالغه در استفاده از اسکورت و بکار گرفتن گروه طبّال و شیپورچی در تشریفرمایی!ها تا مثل اعلام سه روز عزای ملی از موضع رئیس کشور! به مناسبت درگذشت مرضیه می توان دید) . شاید به عنوان ارائه تصویری از دنیا کوچک خود شیفتگان شیفیه قدرت با دنیای مردم و مبارزات آنان برای استقرار دموکراسی و عدالت در ایران و این که تا به کجا حل مساله یی تاریخی که عبارت است از استقرار حاکمیتی دموکراتیک در ایران بر مبنای دخالت آزادنه و اعمال اراده دموکراتیک مردم از طریق سازمانیابی آزادنه، در تعیین قدرت سیاسی است، در استحاله این عالیحنان به شکل کاریکاتوری از امیال و جاه طلبیهای فردی رهبران در آمده و شکل «خصوصی» گرفته است، مساله جایگزین کردن جشن مهرگان و مسابقات ورزشی به همان مناسبت - که 15 یا 16 پیش بعد از آمدن مریم به فرانسه برای دوسه سالی برگزاز شد-، با جشن های 30 مهر، «سالگرد انتخاب مریم به رئیس جمهور ایران»!، کافی باشد. مقایسه ریشه اساطیری و تناوری و عظمت و گستردگی شاخه و برگهای درختی که فرهنگ ایران زمین است و جشن مهرگان هم از گلهای آن است با این یکی که در واقع آینه و «بیّنه» شیفتگی به قدرتِ مبتکرانش است که در عمل بنیانش بر توّهم رهبران و باوراندن آن به عنوان هدف کاملا قابل دسترس آن هم خیلی زود و در کوتاه مدت، به «گروه خود» بناشده که در ضمن بیشتر در قالب و چاچوبی فرقه گرایانه خود را می نمایاند تا اهداف تشکلی که مدعی است معمار «تنها آلترناتیو دموکراتیک» رژیم است.
:منابع و توضیحات
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=69519 *
دوسه روزی بعد از درگذشت مرضیه بزرگ بانوی هنرمند و ترانه خوان بزرگ و کم نظیر ایران، پیام «پرملاطی» از سوی جناب مسعود رجوی در سایت سازمان مجاهدین و «همبستگی ملی» انتشار یافت که اشاره های متعددی هم به شعر و تصنیف ترانه های مرضیه در آن شده بود*. نگفته پیداست که شعرترانه ها به سرایندگان آن تعلق دارد و بیان احساس و نگاه آنان به دنیای پیرامون خود بوده است و من نمی دانم کلا شاعران ترانه سرایی(اعم از زنده یا درگذشته) مثل تورج نگهبان، بیژن ترقی، معینی کرمانشاهی، رهی معیری، فریدون مشیری، دکتر نیّرسینا، کریم فکور(مرضیه ترانه هایی با شعرهای آنان دارد) و کار آنها، در آن دستگاه ارزشیِ نفرت افشان دو اردوگاهی «زیارت عاشورا» که بیان ساده و آن چه در عمل در طی سالیانی به درارزی بیش از دو دهه ما تجربه کردیم،«هرکه با ما نیست بر ماست» بود ** و جناب رجوی مبلغ آن بوده است، چه جایی می تواند داشته باشد که حالا در ترانه های مرضیه قابل گریز زدن و شاهد گرفتن شده است. اما اگر «اهل نظر و خبر و نظارت» بوده باشی و با «چرتکه اندازی» اهل سیاست بیگانه نباشی، به خوبی می توانی ببینی که این پیام در اصل نه تجلیلی از مرضیه که باز هم بر فراز همه قرار دادن خود و مصادره ایدئولوژیک مرضیه است که حال بعد از مرگش این «افتخار» را به او داده اند. چون دیگر او وجود ندارد به همین دلیل دیگر نگرانی از این که او احتمالا چنین تاییدی را در جایی «خرج» کند وجود ندارد. اگر چه او با تواضع و بزرگواری و با عواطفی انسانی و مادرانه به مجاهدین - که ذهن آهکی شده از خود خواهیِ خود شیفتگان نمی تواند آن را بفهمد - خود را «رزمنده مریم» می نامید، هم آنگونه که مجاهدین «انقلاب کرده» برای خود این نقش را قائل هستند. درگذشت دختر خانم مرضیه برای آن زن بزرگوار و آن هنرمند سالخورده، با عشق و علاقه یی که به فرزند خود داشت و در پیام جناب مسعود رجوی هم با آن اشاره شده است، در غربت و شرایطی که قرار داشت،بی تردید برای او دردی جانکاه بود، و این را کسانی مثل آقای رجوی و بانو - مهرتابان آزادی و مقاومت - حتما خوب می دانستند. ارج و منزلت به مرضیه باید در آن رویداد تلخ به حد اکمل و حداکثر خود را نشان می داد، اما در آن رویداد پیامی از آقای رجوی، صادره کننده این پیام پر ملاط شنیده و دیده نشد. «پروتکل» و «تشریفات»، درتشکیلات این انقلابیون سابق طرفدار «جامعه بی طبقه توحیدی»، متناسب است با همان فاصله «اوج عرش»ی که رهبری و «مهرتابان»، با زمینیان و با مردم ایران گرفته اند و متناسب است با فاصله «مهرتابان» و اجرام سماوی با زمینیان و بندگان خدا. فاصله یی شبیه فاصله بین شاهان و خاقانها و امپراطوران هزار یا دوهزار سال پیش با «رعایا» و مردم. در آن رویداد تلخ (درگذشت دختر مرضیه) نه صدایی و پیامی از مسعود رجوی شنیده شده و نه «دبیرخانه» کذایی «شورای ملی مقاومت» اطلاعیه یی در مورد زمان و محل برگزاری مراسم تشییع و تدفین او داد. پیامی هم که «مهرتابان آزادی و مقاومت»، بانو رجوی به آن مناسبت داده بود، گویی از سر اجبار و «رفع تکلیف» بود که آن را نه در صفحه اول سایت رسمی سازمان مجاهدین خلق و سایت «همبستگی ملی»، بلکه در آرشیو پیامهای «مهرتابان آزادی» در سایت ویژه ایشان(مریم رجوی) قرار داده بودند. من در آن وقت در یادداشتی این مساله را مورد انتقاد قرار دادم ***. اکنون این یادداشت را هم برای این می نویسم که یک بار دیگر به این عالیجنابان عالیجاه خاقان شوکت، یاد آوری کنم که کمی از وقت خود را برای «جهاد اکبر» که سالهاست در دستگاه ایدئولوژیک ساخته شده توسط جناب رجوی به فراموشی سپرده شده است، اختصاص بدهند و از این اوج افلاک نشینی و «اشرافیت» مبتذل دست بردارند و پیوسته با خود تکرار کنند که «بدون حمایت مردم ما هیج هستیم و مثل رویدادهای بعد از انتخابات ممکن است مردم بی نقش و بی حضور ما به خیابانها بریزند و شعارهایی بدهند که شعار ما نبوده و ما را شوکه کند» و «این ماییم که به حمایت مردم نیاز داریم، چون عمر ما محدود است و عمر مردم بی پایان و نسل بعد از نسل تجدید می شود و تداوم می یابد» و هر روز و بارها مثلا موقع هربار وضوع گرفتن برای نماز، یا بعد از پایان نماز با خود تکرار کنند که «این مردم ریشه استوار در اعماق هزاره های تاریخ دارند و مردمی هستند که تندبادهای مرگبار تاریخ را پشت سرگذاشته و جبّارانی مثل ناصرالدین شاه قبله عالم و و محمد رضا شاه "آریامهر" را به زباله دان تاریخ انداختند و آخوندها را که می خواستند یک نظام ایدئولوژیک را به نمایندگی از طرف خدا به آنان تحمیل کنند و آن بساط "مکتبی : و "غیر مکتبی" و خودی و غیر خودی را راه انداختند، و در درندگی و جنایت از هیچ چیز فروگذار نکرده اند، در جدال و مقاومت فرهنگی و گسترش فرهنگ خود، بیچاره کرده اند، و در سربزنگاههای انتخابات نیز، مثل آن چه در خرداد سال 76 و در خرداد 88 اتفاق افتاده بخشی را سپر کرده کرده اند تا از پشت سر آنان لگدی به زیر شکم آخونده که " دستگاه مکتب سنجی و جهانبینی" شان در آنجا قرار دارد بزنند که هم بسیار درد شان بیاید و هم چنان تعادل از دست بدهند که به سر و صورت یکدیگر پنجه بکشند، این مردم به هرحال اینان را از اریکه قدرت هم به زیر خواهند کشید، پس عقل سلیم حکم می کند به مردم به دیده تحقیر نگاه نکنیم، خودمان را در عرش ننشانیم که این کار نه فقط از منش و بینش انقلابی و مردم دوستی به دور است، بلکه ارتجاعی و مبتذل است و در افکار عمومی سبب مضحکه و خنده زار شدن ما می شود». من نمی دانم جناب رجوی را چه می شود و به قول فرانسوی ها چه پشه یی ایشان ایشان را نیش زده و مبتلا به این خودمحور بینی از نوع وخیم آن کرده است که با لجبازی کردن و دهن کجی کردن به آن چه در افکار عمومی دافعه دارد، این خود محوربینی و خودخواهی را ارضا می کند؟ این خودخواهی خرد سوز و تباه کننده، هم سالها در لجبازی و پافشاری در شعار ایران رجوی - رجوی ایران، هم در به کار بردن القاب و استعاره برای بانو، هم در کارهای بی معنی مثلا برای کوبیدن مُهر « ایدئولوژیک » به نوروزی که ربطی به ایدئولوژی ایشان ندارد و پخش تلاوت قرآن در مراسم تحویل سال( که رژیم آخوندی از دست اندازی به آن خود داری کرده) و هم در شیفتگی به جاذبه های قدرت که نتیجه اش جز ساختن کاریکاتوری از خود در افکار عمومی به عنوان افرادی با رفتار نامناسب نیست( آن شیفتگی به قدرت را در «کاریکاتور»هایی مثل مبالغه در استفاده از اسکورت و بکار گرفتن گروه طبّال و شیپورچی در تشریفرمایی!ها تا مثل اعلام سه روز عزای ملی از موضع رئیس کشور! به مناسبت درگذشت مرضیه می توان دید) . شاید به عنوان ارائه تصویری از دنیا کوچک خود شیفتگان شیفیه قدرت با دنیای مردم و مبارزات آنان برای استقرار دموکراسی و عدالت در ایران و این که تا به کجا حل مساله یی تاریخی که عبارت است از استقرار حاکمیتی دموکراتیک در ایران بر مبنای دخالت آزادنه و اعمال اراده دموکراتیک مردم از طریق سازمانیابی آزادنه، در تعیین قدرت سیاسی است، در استحاله این عالیحنان به شکل کاریکاتوری از امیال و جاه طلبیهای فردی رهبران در آمده و شکل «خصوصی» گرفته است، مساله جایگزین کردن جشن مهرگان و مسابقات ورزشی به همان مناسبت - که 15 یا 16 پیش بعد از آمدن مریم به فرانسه برای دوسه سالی برگزاز شد-، با جشن های 30 مهر، «سالگرد انتخاب مریم به رئیس جمهور ایران»!، کافی باشد. مقایسه ریشه اساطیری و تناوری و عظمت و گستردگی شاخه و برگهای درختی که فرهنگ ایران زمین است و جشن مهرگان هم از گلهای آن است با این یکی که در واقع آینه و «بیّنه» شیفتگی به قدرتِ مبتکرانش است که در عمل بنیانش بر توّهم رهبران و باوراندن آن به عنوان هدف کاملا قابل دسترس آن هم خیلی زود و در کوتاه مدت، به «گروه خود» بناشده که در ضمن بیشتر در قالب و چاچوبی فرقه گرایانه خود را می نمایاند تا اهداف تشکلی که مدعی است معمار «تنها آلترناتیو دموکراتیک» رژیم است.
:منابع و توضیحات
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=69519 *
** ازجمله مثلا هر کتابی و مجله یی فارسی را اگر در دستت می دیدند می پرسیدند«رژیم چاپ کرده» و جواب من در چنین مواردی این بود: «در ایران چاپ شده»
http://iradj-shokri.blogspot.com/2010/03/blog-post_27.html ***
http://iradj-shokri.blogspot.com/2010/03/blog-post_27.html ***
پ – 5 آبان 1389 – 27 اکتبر
Tariq Ramadan & Therry Ardisson.
http://www.youtube.com/v/C5NKD4rrL2w?autohide=1&version=3&attribution_tag=oZQ5aEjiZx1oVAlRwtyByg&feature=share&autoplay=1&autohide=1&showinfo=1
Tariq Ramadan & Therry Ardisson.
http://www.youtube.com/v/C5NKD4rrL2w?autohide=1&version=3&attribution_tag=oZQ5aEjiZx1oVAlRwtyByg&feature=share&autoplay=1&autohide=1&showinfo=1
آن چه آقای هادی خرسندی به آن توجه نکرده است
ایرج شکری
آن چه آقای هادی خرسندی به آن توجه نکرده است
آقای هادی خرسندی در اصغر آقا (و فارغ از آن طنز و انگولگ همیشگی) در غمی که در آستانه نوروز بانوی بزرگ آواز ایران را- با از دست دادن دخترش- در خود فرو برد با او همدردی و از این هنرمند ارجمند به خاطر آن که بعد از آمدن به خارج مبارزه را برگزید، تجلیل کرده است . یادداشت ایشان به نقل از اصغر آقا در سایت همبستگی ملی وابسته به مجاهدین درج شده است. او در این یادداشت، همچنین از مجاهدین نیز به خاطر احترامی که به مرضیه دارند سپاس گذاری کرده و یاد آور شده است که:« این دیگر استفادهی تبلیغاتی نیست. قدردانی یک سازمان سیاسی است از هنرمندی که دو دهه با آنان فریاد زد». تعجب من از همین است که چگونه آقای هادی خرسندی این کار را در خور سپاس دانسته است؟ شاید به خاطر آن که از مجاهدین دیده نشده است که تنها همصدا با مردم و بدون چرتکه اندازی و حساب کتاب کردن های قیم مابانه، به تجلیل آدم اسم و رسم داری بپردازند. اما آن چه هادی خرسندی از قلم انداخته و توجه نکرده است این است که آیا واقعا مجاهدین می توانستند مرگ یگانه دختر خانم مرضیه را(هر که بود و هرچه بود) ندیده بگیرند و بی تفاوت باشند؟ آیا چنین رفتاری از مجاهدین اگر سر می زد، انزجار و نفرت علیه آنان از سوی ایرانیان را بر نمی انگیحت؟ بی تفاوتی در غم در گذشت فرزند محبوترین هنرمند یک ملت - که قبل از پیوستن به مجاهدین هم جایگاه رفیع او نزد مردم در سالهای سکوت در داخل کشور هیچ آسیبی ندیده بود- و مرضیه یی که چند سال در پایگاههای مجاهدین در عراق به سر برد، مرضیه یی که بعد از حمله آمریکا به عراق و سقوط صدام، 6 سال پیش در چنین روزهایی در مرز اردن و عراق روزهای متمادی جزو گروهی بود در حال سرگردانی به سر می بردند، چیزی جز نفرت و انزجار می توانست به بار بیاود؟ بگذریم که من معتقدم که از حضور خانم مرضیه در همراهی با مجاهدین و شورای ملی مقاومت استفاده درستی نشد از جمله رفتن ایشان به عراق و ماندن در آنجا، هدر دادن سالهای حضور او در همراهی با مجاهدین و شورای ملی مقاومت بود. بر خلاف نظر آقای خرسندی من معتقدم در غمی که به بانوی بزرگ و فروتن و هنرمند ارجمند رسید، رهبری خود خواه مجاهدین آن گونه که شایسته شأن مرضیه بود عمل نکرد. اولا هیچ اطلاعیه یی از سوی سازمان مجاهدین در مورد درگذشت فرزند او یا تسلیت به او را من ندیدم. تسلیت «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» به او نه در صفحه اصلی سایتهای مربوطه ( مثل همبستگی ملی یا سایت مجاهدین) بلکه تنها در سایت آرشیوی مربوط به سخنرانیها و پیام های مریم رجوی درج شد، اما از آن مهمتر این که از مسعود رجوی اصلا پیامی در هیچ جا دیده نمی شود. اگر کسان دیده اند نشانی آن را بدهند ماهم ببینیم و کمتر حرص بخوریم. شاید مسعود رجوی با آن حسابگریهای تنگ نظرانه و خود محوربیانه و فریبکارانه خود، تلفنی تسلیتی به خانم مرضیه گفته باشد که شکل بیرونی مساله را برای او فاقد حساسیت کند، اما این از تغییری در اصل مساله نمی دهد. اطلاعیه (بدون هیچ امضایی) مربوط درگذشت دختر خانم مرضیه و زمان و مکان تشیع جنازه هنگامه را هم من در سایت «دریچه زرد»دیدم. روشن است که اگر این اطلاعیه به موقع و در سایتهای همبستگی ملی و سایت مجاهدین درج می شد، گروه بیشتری از مساله با خبر می شدند و برای تسلیت و همدردی او در مراسم شرکت می کردند. من وقتی این رویداد و سکوت جناب رجوی را مقایسه می کنم با مساله تجلیل ژاک شیراک رئیس جمهور راستگرا از فرانسو میتران سوسیالیست وقتی در گذشت، می بینم که هنوز مدعیان طرفدار جامعه بی طبقه توحیدی، خیلی از همین بورژوا ها و لیبرال های غربی در رعایات احترام دیگران عقب ترند. به عنوان شاهد دیگر باید یاد آور شوم که در درگذشت شاملو، این «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» بود که اهمیتی به مساله قائل نشد و کسر شأن خود دانست که پیامی تسلیتی برای مردم (به خاطر درگذشت شاعر بزرگشان) و اهل فرهنگ و ادب کشور بفرستد. اگر چه تازه بدوران رسیده ها در مورد ارج و منزلت انسانها و شخصیت ها در نظر یک ملت، درسی نه از تاریخ به طور کلی و نه از آنچه در دوران شاه و دوران خمینی گذشته نگرفته اند، اما این تغییری در این اصل مساله نمی دهد که منزلت اهل فرهنگ و هنر، بسته به تایید یا تقبیح این یا آن گروه نیست و آنان با معیارهایی که مورد وفاق افکار عمومی است مورد ارزیابی قرار می گیرند و حتی مردم در مورد خطاهای آنان، اگر خطایی کرده باشند، با همان سنگ و ترازو داوری نمی کنند که در مورد اهل سیاست. من نمی خواستم به کوتاهی هایی که دستگاه رهبری مجاهدین و شخص مسعود رجوی در این مساله کردند، بپردازم، اما چون مساله را آقای هادی خرسندی به نحو ناقصی دیده بود لازم دیدم این نکته را یاد آوری کنم. در زیر متن مطلب آقای خرسندی به نقل از سایت «همبستگی ملی» و لینک آن آمده است.
7 فروردین 1389
******************
شنبه، ۰۷ فروردین ۱۳۸۹ / ۲۷ مارس ۲۰۱۰
بهارم دخترم از خواب برخیز - شکرخندی بزن شوری برانگیز
دلکش چه شد؟ گوگوش چه کرد؟ مهستی کجا رفت؟ هایده چه کشید؟ سوسن چه دید؟ الهه چه گفت؟ حمیرا چه میکند؟ و مرضیه چه میخواست؟صدای بهاری مرضیه که در فضای باز، با نسیم بهاری درمیآمیخت، و خودش بالای سر دخترش نشسته بود، تابلوئی زیبا بود. به زیبائی تابلوهای ونگوگ نقاش که او نیز قدری آنسوتر آرمیده بود.یادم رفته بود بگویم که بعد از اللهاکبر و لا الله ... موسیقی آمد. بعد از موسیقی هم طنز آمد! شادی آمد. حال و هوا تلخ بود اما غمانگیز نبود چرا که نهایتاً راه به تجلیل و بزرگداشت هنرمندی میبرد که صدها نفر برای همدردی با او گرد آمده بودند.من هم گفتم که مرضیه بین حل شدن در دلارهای لسآنجلسی و برآمدن بر قلهی مبارزه، دومی را برگزید.سپاسی دارم از مجاهدین بابت احترامی که برای مرضیه دارند. این دیگر استفادهی تبلیغاتی نیست. قدردانی یک سازمان سیاسی است از هنرمندی که دو دهه با آنان فریاد زد. دلکش عزیز و لاجون و معتاد را که دیگر صدایش در نمیآمد، رژیم با آمبولانس دور دنیا گرداند، گوگوش عزیز را دوم خرداد راهی خارج کرد و او اولش به خارجنشینان فحش داد: «فراریان پوست گوسفندی» (یعنی پوست گوسفند روی خودشان انداختند و از مرز خارج خارج شدند) که با استقبالی که جماعت از او کردند معلوم شد هزاران گوسفند هم لای آدمها خارج شدهاند! سوسن عزیز با فقری رقتآور در لسآنجلس مرد. الههی عزیز به آغوش رژیم برگشت و استغفار کرد و به خواری مرد. هایدهی عزیز دق کرد. مهستی عزیز وقتی با سرطان مرد شایعهی مسیحی شدنش در آخر عمر، خواندن نماز میت را بر جنازهاش سخت کرده بود. حمیرا درویش شده و علی علی میخواند .... جوانترها بعد از سی سال تازه دارند ترانهی معترض میخوانند.مرضیه «عاقبت به خیر» شد. «عاقبت» که میگویم برای اینکه درست میگویم. فرصت برای رنگ عوض کردنی نیست که صد البته اهلش هم نیست.بیست سال تر و خشکش کردند. انیس و مونسش بودند و مرضیه چنانکه عادت و اخلاق او بود در هرلحظه ناز بر فلک و فخر بر ستاره میفروخت. در این چهل سالی که با او حشر و نشر داشتم لحظهای پائینتر از آن بالائی که هست ندیدمش. میتوانم بفهمم که چه پدری از مجاهدین درآورده! آنها که با ارادهای آهنین به آینده نگاه میکنند در برابر یک هنرمند ایرانی چه نرم و صبور بودند.اینها را نوشتم تا آنهائی که مسائل را قاطی میکنند بلکه بفهمند که میشود قاطی نکرد!بهارم (ملتم) از خواب برخیز! (نقل از آصغر آقا - چهارشنبه ۴ فروردین ۱۳۸۹)
http://www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=4762:2010-03-27-12-31-34&catid=11:2009-09-22-08-59-59&Itemid=15
۱۳۹۲ آبان ۲, پنجشنبه
The Best of Mozart
Wolfgang Amadeus Mozart - The Best of Mozart
K.P.M. Philarmonic Orchestra
Tracklist:
1. Eine Kleine Nachtmusik Movt 1
2. Eine Kleine Nachtmusik Movt 2 ( 7:45 )
3. Eine Kleine Nachtmusik Movt 3 ( 12:50 )
4. Eine Kleine Nachtmusik Movt 4 ( 14:50 )
5. Symphony No 35 "Haffner Symphony" Movt 1 ( 20:08 )
6. Symphony No 35 "Haffner Symphony" Movt 3 ( 25:54 )
7. Symphony No 40 Movement 1 "Molto Allegro" ( 29:53 )
8. Magic Flute "Overture" ( 37:29 )
9. Marriage of Figaro "Overture" ( 44:41 )
10. String Quartet No 23 K 590 Movt 1 ( 49:12 )
11. String Quartet No 23 K 590 Movt 4 ( 58:13 )
12. String Quartet No 20 K 499 "Minuet" ( 1:03:17 )
13. Violin Sonata K378 "Rondeau" ( 1:06:38 )
14. Piano Concerto No 21 "Andante" ( 1:10:46 )
15. Piano Concerto No 23 Movt 1 ( 1:16:25 )
16. Turkish March Piano Sonata No 11 ( 1:27:15 )
17. Clarinet Concerto Movt 2 ( 1:29:35 )
18. Violin Concerto No 3 K 216 Movt 1 ( 1:36:36 )
19. Flute Concerto No 2 K 314 Movt 2 ( 1:46:08 )
20. Horn Concerto No 3 K 447 Movt 2 ( 1:51:36 )
K.P.M. Philarmonic Orchestra
Tracklist:
1. Eine Kleine Nachtmusik Movt 1
2. Eine Kleine Nachtmusik Movt 2 ( 7:45 )
3. Eine Kleine Nachtmusik Movt 3 ( 12:50 )
4. Eine Kleine Nachtmusik Movt 4 ( 14:50 )
5. Symphony No 35 "Haffner Symphony" Movt 1 ( 20:08 )
6. Symphony No 35 "Haffner Symphony" Movt 3 ( 25:54 )
7. Symphony No 40 Movement 1 "Molto Allegro" ( 29:53 )
8. Magic Flute "Overture" ( 37:29 )
9. Marriage of Figaro "Overture" ( 44:41 )
10. String Quartet No 23 K 590 Movt 1 ( 49:12 )
11. String Quartet No 23 K 590 Movt 4 ( 58:13 )
12. String Quartet No 20 K 499 "Minuet" ( 1:03:17 )
13. Violin Sonata K378 "Rondeau" ( 1:06:38 )
14. Piano Concerto No 21 "Andante" ( 1:10:46 )
15. Piano Concerto No 23 Movt 1 ( 1:16:25 )
16. Turkish March Piano Sonata No 11 ( 1:27:15 )
17. Clarinet Concerto Movt 2 ( 1:29:35 )
18. Violin Concerto No 3 K 216 Movt 1 ( 1:36:36 )
19. Flute Concerto No 2 K 314 Movt 2 ( 1:46:08 )
20. Horn Concerto No 3 K 447 Movt 2 ( 1:51:36 )
۱۳۹۲ مهر ۴, پنجشنبه
۱۳۹۲ مرداد ۴, جمعه
۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۸, شنبه
به ایرج مصداقی.سند افتخار برای نسلهای آینده.شعر و نماهنگ.اسماعیل وفا یغمائی
<iframe width="560" height="315" src="http://www.youtube.com/embed/f-2EyfYjEwo?list=PL9R0e7s0ZW2QJIPEHRcMfQx7nEu3gXm3n" frameborder="0" allowfullscreen></iframe>
اشرف علیخانی: در خصوص سازمان مجاهدین
***مایلم نظرم را در خصوص سازمان مجاهدین خلق ٬ بنویسم و روی صفحه ام بگذارم. که اینهم حق منست ***
sabadesetareh.blogspot.com/2013/05/blog-post_16.html
موضوع بنظر من اصلا فرد آقای مسعود رجوی یا خانم مریم رجوی نیست. یک بازنگری باید در کلیت تفکر سازمان ایشان صورت بگیرد وگرنه به قهقرا خواهندرفت و در این میان جای دریغ و تاسف فقط برای کسانی باقی میماند که جوان دادند. از عزیزانشان دور افتادند یا خود به هزار خطر و ریسک تن سپردند و بعد با شکست این تفکر مذهبی و تمامیت خواهی ٬آنها هم حس بدبینی به همه چی پیدا میکنند. البته این فقط نظر شخصی من است و شاید هم اشتباه کنم اما نتیجه گیری ام تاکنون این بوده که تفکر حدود پنج دهه قبل در زمان حاضر هیچ بازار و مشتریی ندارد و مردم بخصوص نسل جوان حاضر نیستند با متد پنجاه سال پیش فکر کنند یا عمل نمایند. با هدف دوستی و صلح و آرامش بین تمام خطوط سیاسی مختلف و متضاد و متناقض و فعالیتهای آزاد سیاسی برای همگان بدور از تهدیدها و فشارها و آزارها و اذیتها ٬حس برتری طلبی و قدرت جویی صرف و تمامیت خواهی و تفکر سلطه گرایانه باید بشکند و مسیر جمعی بخود بگیرد. در جهان امروز و با ادعای آزادی سیاسی باید تفکری پایه ریزی و اجرایی شود که دنبال هدف خاص نباشد بلکه هدف عام بمعنی تمام مردم ایران و حتی جهان را دنبال کند. در کشوری که اگر قرار باشد فردای به قدرت رسیدن فرضی و غیرمحتمل آقای رجوی بیایند و مخالفین و منتقدین و دوستان سابق و سلطنت طلبها و کمونیستها را بکشند و تیرباران کنند...خب. این همان سالها و دهه ی شصت میشود. چه فرقی دارد؟ وقتی برخی از دوستان در اینترنت اینگونه منتقد خود را مورد توهین و ترور قرار میدهند فردا اگر دستشان برسد پوست از سرش خواهند کند. در زیر یکی از پستها کامنتی دیدم از یک آقایی که خیلی ادعای سیاسی بودن هم دارد. ایشان به بهانه ای و با فحاشیها و توهینهایی که درخور و شایستهء خودش است موضوع عفو زندانیان سیاسی را زیر سوال برده و به چالش کشیده. خب. این همان زنده بگور کردنست. تازه حالا دارم میفهمم که چرا چندتا از خانمهایی که در زندان دیدم دلشان میخواست عفو فرمالیته ای بنویسند و بیایند بیرون اما از ترسشان نمینوشتند. همیشه با خودم میگفتم چرا وقتی مایلند بنویسند ولی نمینویسند؟ حالا تازه فهمیدم که از ترس همین خودیهاست که نمینویسند طفلکی ها. ولی در دفاع از تمام آنهایی که با نامه های عفو از زندان بیرون آمدند از آقای قاسم شعله سعدی گرفته تا خودم .و حتی تا خانم فرح واضحان که عفو نوشته یا معصومه یا صدف و مژگان و خیلیهای دیگر میخواهم بگویم که چقدر خوب که نوشتند و آمدند بیرون. چقدر خوب که میتوانند در کنار خانواده و کودکانشان باشند. چقدر خوب که میتوانند در پی معالجه و درمان سرطان خود باشند. و چقدر عالی که از آن محیط نجات یافتند تا صدای بقیه ای باشند و چقدر خوب که گوشت قربانی افرادی از همیندست فحاشها و تفکر آلوده ء اینها نشدند. اینها که در قلب اروپا نشسته اند و دائم پای اینترنت به تمام پستها و صفحات سرک میکشند و مثل کلفتهای قدیم ( با احترام به کلفتهایی که زحمت میکشند و در منازل مردم کار میکنند تا لقمه نانی برای فرزندان خود ببرند) خبرچینی و خاله زنکی میکنند بروند شرم کنند که مایلند بنشینند پشت کامپیوتر و به تعداد شهدایشان و زندانیانشان فخر بفروشند و دیگران را آدم حساب نکنند و آنچه لایق و سزاوار خودشان است را به دیگران بگویند. واقعا شرم آورست. رهبران هر سازمانی وقتی میتوانند موفق باشند که افکار را بطور آگاه جذب خود نمایند. نه اینکه با توپ و تشر نگهدارند یا با فریب و دروغ و کلک جذبشان کنند. بصورت آرمانی و کاریزما هم دیگر آنزمان و عصر گذشته. همین الان در ایران هم دیگر بسیجی هایی که شعار جانم فدای رهبر میدهند مورد مضحکه قرار دارند. رهبر اگر رهبر است باید افرادش را و نیروهایش را زنده نگهدارد نه اینکه فدای خود کند. یعنی اینقدر خودپسندی و غرور و خودبینی!؟ که دیگران بی هیچ تعقلی و بی هیچ اجازه ای برای سوال و کنجکاوی و شک و تردیدی برود و فدا شود؟ این از جنس عشق مادر به فرزندست که دیگر مشابهش هیچ کجا معقول و منطقی نیست بخصوص در سیاست. در ضمن اگر کسی رهبرش را دوست دارد باید باعث ایجاد احترام و ارزش برای وی شود و نه باعث بی اعتباری. یادم هست از بچگی مادرم هروقت میخواست برای یکی از فامیلها کادو و چشم روشنی ببرد میگفت که باید هدیه اش بهترین هدیه و درخور لیاقت خود یا فامیل باشد. میگفت که آدم باید هم به شخصیت و حرمت خود نگاه کند و هم به شخصیت و ارزش طرف مقابلش که وی را نزد دیگران بالا ببرد. البته این در مورد کسانی بود که از آنها احترام و انسانیت دیده بود. در مورد سیاست هم همینطورست. اگر من که خودم را زیر چتر کسی بنام س.پ قرار داده ام بیایم و فحاشی کنم درواقع ارزش س.پ را کم کرده ام. حالا هزار نفر از س.پ انتقاد هم کنند من بایستی انتقادات را با احترام پاسخ دهم. اینرا فقط بعنوان مثال گفتم. و منظورم به رهبران است. وگرنه س.پ که طفلک اصلا فعالیت سیاسی و حزبی و سازمانی ندارد. یک دوست است در حد گاهی چت و درددلهای خصوصی. اما یک سایت که خودش را زیر چتر فلان سازمان برده است وقتی میاید و رکیک ترین الفاظ را چاپ میکند در اصل آبروی رییس و رهبر آن سازمان و حزب و گروه را برده است. نه آبروی کسی را که مورد حمله قرار داده است. همه شعور دارند میفهمند. ممکنست حتی سکوت کنند اما فراموش نمیکنند. مقایسه میکنند. راست را از دروغ تشخیص میدهند. سره را از ناسره تشخیص میدهند. وقتی با آرم مشخص و شهرت مشخصی به افرادی مظلوم حملات شدید میشود و آنها را مورد آماج ناسزاهای کثیف و زننده قرار میدهند این نوعی ترور و قتل و جنایت در ملاء عام است و با اعدامهای حکومت اسلامی ایران در میادین تهران و اصفهان و اهواز و مشهد فرقی نمیکند. جالب اینست که کسانی ازین موضوع حمایت هم کردند! مطالب آلوده و آغشته به لجن را روی فیس بوکشان هم گذاشتند و اصرار داشتند که نامه ای فوق العاده قوی و قشنگ است! عجب ! اینطور از حقوق برابر زن و مرد دفاع میکنید؟ شماهایی که میگویید زن با مرد مساویست. اینطور نانجیبانه به دو زن زجرکشیده یورش می برید و با القابی کاملاً ضد زن و زن ستیزانه با او برخورد میکنید!؟ اینست برابری زن و مرد در سازمان شما؟ اینست حق زنان در نوع تفکر شماها!؟ و بعد وقتی من داخل کشوری... من نوعی . نه این اشرف علیخانی ... میبینم که شماها برخلاف وعده هایتان رفتار میکنید... برخلاف تظاهر به ارزش زنان در سیاست و حکومت و دیگر بخشها... عمل میکنید و با الفاظ زشت هیچ مشکلی ندارید و با القاب کثیف دوست و همراه هستید آنزمان نه از فردیت افراد بلکه از تفکر سازمانیتان منزجر میشوم. میبینم که حتی وزارت اطلاعاتی سال ۸۸ در بند 209 هم این القاب را به من نگفته ولی شماها تهدید به جر دادن میکنید؟!!! و البته هم خواستند جرم دهند غافل از آنکه من نه کاغذم و نه پارچه و نه آنچه که جر دادنی باشد. اما آنچه که این وسط جر خورد اعتمادم بود. باورهایم به تعدادی از شماها بود. ایمانم به سیاستهای هوادارانتان بود. بله. درواقع آنچه که جر خورد من نبودم. شماها بدست خودتان خودتان و تفکرات و سازمان خودتان را جر دادید. با خود اندیشیدم که خب. حالا بیا غصه بخور و سرطان بگیر. یا ناراحت شو و غمها را به دل بریز و سکته کن بمیر... بعد دیدم که زندگی را دوست دارم. خیال ندارم مثل نادره سرطان بگیرم و خیال هم ندارم مثل خانم هنگامه شهیدی سکته کنم. مایلم زنده باشم و از زندگی هرچند در این ویرانسرای غم انگیز اما بهره ببرم و به فردای روشن که س.پ قول دیدار را داده زندگی را با قصه ها و شعرهایم رنگ بزنم و تابلویی که بر اتاق دلم و فکرم می آویزم تابلویی قشنگ باشد. هیچکس تابلوی کثیف و زشت را بر اتاق زیبای خانه اش نصب نمیکند. من نیز میخواهم خاطرات تلخ و چندش آور هرچه ریاکار و دغلباز که اهل جر و جر دادن هستند را فراموش کنم. اما دور نمی اندازم. میگذارم در انباری تا فردا که پشیمان شدند نشانشان دهم و با هم برویم آن خاطرات بد را در آتش بسوزانیم و محو گردانیم. امیدوارم آنروز برسد که هرکه ظلم کرده یا ظلم میکند بفهمد کار قشنگی نکرده و متاسف شود و به جبران رفتار زشتش مبادرت ورزد. بهرحال تفکراتی از جنس استبدادی و ضد زن و سلطه گرانه و رهبریتهایی از نوع ماورایی و آسمانی و الهی عمرشان تمام شده. مردم دنبال چنین افراد و حکومت و رهبریتی نیستند. از سوی دیگر هم ٬ دنیا عوض شده. قرار نیست انتقام و دعوا و جنگ و کشتار و خون و خونریزی قرنها ادامه داشته باشد. باید قتل و کشتار را تمام کرد. تنها یک حکومت از افراد آگاه و به روز و متعهد و مسئول و صادق با سیاستهایی مطلقاً انسانی و شفاف و نه ایدئولژیک و یا مذهبی میتوانند خوشبختی ملتها را فراهم کنند که اینچنین حکومتی هرگز با حضور قشری خاص امکانپذیر نیست. مشارکت اندیشه های مختلف را نیاز دارد. در تفاوتهاست که جامعه رشد میکند. در یکسانی نه فکر و نه هنر و احساس و قلم رشد نخواهد کرد. در ضدیتهاست که جذابیتهای جدید کشف و حتی خلق میشود. بهرحال من بشخصه بعنوان کسی که بهترین سالهای عمرم با نام الله و بسم الله قاسم الجبارین از تلویزیون شاهد صحنه های تلخ و ناگوار بودم هرگز تمایلی به قدرت یافتن یک قاسم الجبارین دیگر ندارم
خسته شدیم از اینهمه بازیهای سیاسی که از اوج احساسات پاک و معصوم مردم سوء استفاده شده! خانمی که در زندان در زمستان سرد و بی آب گرم و بدون شوفاژ و در زیر سقفهای کاذب با آب یخ وضو میگیرد و نیمه شب نماز میخواند. آنهم با آن پا دردها و کمردردهایش هرگز خوشحال نمیشود که همفکرانش به مخالفینشان اینطور توهین و گستاخی کنند. لااقل اگر به خودتان ارزش قائل نیستید... اگر به رهبرتان ارزش قائل نیستید به آن زنان درون بندهای سیاسی که بارها آوارگی را از بندهای ۲۰۹ به زندانهای کرج و از زندانهای کرج به زندان اوین و از اوین به قرچک ورامین و باز از قرچک به زندان اوین و ازین سالن به آن سالن... تحمل کردند احترام بگذارید! حرمت آنها را نگهدارید و در نهایت اینکه دلشان را نشکنید. خودشان هم که مطلع نشوند فرزندانشان از سیزده چهارده ساله گرفته تا سی ساله پشت کامپیوترند و دارند همه چی را میخوانند و میبینند و میشنوند
مثل جمهوری اسلامی فعلی نباشید! به شعور مردم احترام بگذارید
سکوت یا نجابت یا اخلاق خاص مردم را بحساب حماقتشان نگذارید
همین و خیلی چیزهای دیگر
با آرزوی پایان عصر چاقوکشی و قمه کشی
ستاره.تهران
sabadesetareh.blogspot.com/2013/05/blog-post_16.html
موضوع بنظر من اصلا فرد آقای مسعود رجوی یا خانم مریم رجوی نیست. یک بازنگری باید در کلیت تفکر سازمان ایشان صورت بگیرد وگرنه به قهقرا خواهندرفت و در این میان جای دریغ و تاسف فقط برای کسانی باقی میماند که جوان دادند. از عزیزانشان دور افتادند یا خود به هزار خطر و ریسک تن سپردند و بعد با شکست این تفکر مذهبی و تمامیت خواهی ٬آنها هم حس بدبینی به همه چی پیدا میکنند. البته این فقط نظر شخصی من است و شاید هم اشتباه کنم اما نتیجه گیری ام تاکنون این بوده که تفکر حدود پنج دهه قبل در زمان حاضر هیچ بازار و مشتریی ندارد و مردم بخصوص نسل جوان حاضر نیستند با متد پنجاه سال پیش فکر کنند یا عمل نمایند. با هدف دوستی و صلح و آرامش بین تمام خطوط سیاسی مختلف و متضاد و متناقض و فعالیتهای آزاد سیاسی برای همگان بدور از تهدیدها و فشارها و آزارها و اذیتها ٬حس برتری طلبی و قدرت جویی صرف و تمامیت خواهی و تفکر سلطه گرایانه باید بشکند و مسیر جمعی بخود بگیرد. در جهان امروز و با ادعای آزادی سیاسی باید تفکری پایه ریزی و اجرایی شود که دنبال هدف خاص نباشد بلکه هدف عام بمعنی تمام مردم ایران و حتی جهان را دنبال کند. در کشوری که اگر قرار باشد فردای به قدرت رسیدن فرضی و غیرمحتمل آقای رجوی بیایند و مخالفین و منتقدین و دوستان سابق و سلطنت طلبها و کمونیستها را بکشند و تیرباران کنند...خب. این همان سالها و دهه ی شصت میشود. چه فرقی دارد؟ وقتی برخی از دوستان در اینترنت اینگونه منتقد خود را مورد توهین و ترور قرار میدهند فردا اگر دستشان برسد پوست از سرش خواهند کند. در زیر یکی از پستها کامنتی دیدم از یک آقایی که خیلی ادعای سیاسی بودن هم دارد. ایشان به بهانه ای و با فحاشیها و توهینهایی که درخور و شایستهء خودش است موضوع عفو زندانیان سیاسی را زیر سوال برده و به چالش کشیده. خب. این همان زنده بگور کردنست. تازه حالا دارم میفهمم که چرا چندتا از خانمهایی که در زندان دیدم دلشان میخواست عفو فرمالیته ای بنویسند و بیایند بیرون اما از ترسشان نمینوشتند. همیشه با خودم میگفتم چرا وقتی مایلند بنویسند ولی نمینویسند؟ حالا تازه فهمیدم که از ترس همین خودیهاست که نمینویسند طفلکی ها. ولی در دفاع از تمام آنهایی که با نامه های عفو از زندان بیرون آمدند از آقای قاسم شعله سعدی گرفته تا خودم .و حتی تا خانم فرح واضحان که عفو نوشته یا معصومه یا صدف و مژگان و خیلیهای دیگر میخواهم بگویم که چقدر خوب که نوشتند و آمدند بیرون. چقدر خوب که میتوانند در کنار خانواده و کودکانشان باشند. چقدر خوب که میتوانند در پی معالجه و درمان سرطان خود باشند. و چقدر عالی که از آن محیط نجات یافتند تا صدای بقیه ای باشند و چقدر خوب که گوشت قربانی افرادی از همیندست فحاشها و تفکر آلوده ء اینها نشدند. اینها که در قلب اروپا نشسته اند و دائم پای اینترنت به تمام پستها و صفحات سرک میکشند و مثل کلفتهای قدیم ( با احترام به کلفتهایی که زحمت میکشند و در منازل مردم کار میکنند تا لقمه نانی برای فرزندان خود ببرند) خبرچینی و خاله زنکی میکنند بروند شرم کنند که مایلند بنشینند پشت کامپیوتر و به تعداد شهدایشان و زندانیانشان فخر بفروشند و دیگران را آدم حساب نکنند و آنچه لایق و سزاوار خودشان است را به دیگران بگویند. واقعا شرم آورست. رهبران هر سازمانی وقتی میتوانند موفق باشند که افکار را بطور آگاه جذب خود نمایند. نه اینکه با توپ و تشر نگهدارند یا با فریب و دروغ و کلک جذبشان کنند. بصورت آرمانی و کاریزما هم دیگر آنزمان و عصر گذشته. همین الان در ایران هم دیگر بسیجی هایی که شعار جانم فدای رهبر میدهند مورد مضحکه قرار دارند. رهبر اگر رهبر است باید افرادش را و نیروهایش را زنده نگهدارد نه اینکه فدای خود کند. یعنی اینقدر خودپسندی و غرور و خودبینی!؟ که دیگران بی هیچ تعقلی و بی هیچ اجازه ای برای سوال و کنجکاوی و شک و تردیدی برود و فدا شود؟ این از جنس عشق مادر به فرزندست که دیگر مشابهش هیچ کجا معقول و منطقی نیست بخصوص در سیاست. در ضمن اگر کسی رهبرش را دوست دارد باید باعث ایجاد احترام و ارزش برای وی شود و نه باعث بی اعتباری. یادم هست از بچگی مادرم هروقت میخواست برای یکی از فامیلها کادو و چشم روشنی ببرد میگفت که باید هدیه اش بهترین هدیه و درخور لیاقت خود یا فامیل باشد. میگفت که آدم باید هم به شخصیت و حرمت خود نگاه کند و هم به شخصیت و ارزش طرف مقابلش که وی را نزد دیگران بالا ببرد. البته این در مورد کسانی بود که از آنها احترام و انسانیت دیده بود. در مورد سیاست هم همینطورست. اگر من که خودم را زیر چتر کسی بنام س.پ قرار داده ام بیایم و فحاشی کنم درواقع ارزش س.پ را کم کرده ام. حالا هزار نفر از س.پ انتقاد هم کنند من بایستی انتقادات را با احترام پاسخ دهم. اینرا فقط بعنوان مثال گفتم. و منظورم به رهبران است. وگرنه س.پ که طفلک اصلا فعالیت سیاسی و حزبی و سازمانی ندارد. یک دوست است در حد گاهی چت و درددلهای خصوصی. اما یک سایت که خودش را زیر چتر فلان سازمان برده است وقتی میاید و رکیک ترین الفاظ را چاپ میکند در اصل آبروی رییس و رهبر آن سازمان و حزب و گروه را برده است. نه آبروی کسی را که مورد حمله قرار داده است. همه شعور دارند میفهمند. ممکنست حتی سکوت کنند اما فراموش نمیکنند. مقایسه میکنند. راست را از دروغ تشخیص میدهند. سره را از ناسره تشخیص میدهند. وقتی با آرم مشخص و شهرت مشخصی به افرادی مظلوم حملات شدید میشود و آنها را مورد آماج ناسزاهای کثیف و زننده قرار میدهند این نوعی ترور و قتل و جنایت در ملاء عام است و با اعدامهای حکومت اسلامی ایران در میادین تهران و اصفهان و اهواز و مشهد فرقی نمیکند. جالب اینست که کسانی ازین موضوع حمایت هم کردند! مطالب آلوده و آغشته به لجن را روی فیس بوکشان هم گذاشتند و اصرار داشتند که نامه ای فوق العاده قوی و قشنگ است! عجب ! اینطور از حقوق برابر زن و مرد دفاع میکنید؟ شماهایی که میگویید زن با مرد مساویست. اینطور نانجیبانه به دو زن زجرکشیده یورش می برید و با القابی کاملاً ضد زن و زن ستیزانه با او برخورد میکنید!؟ اینست برابری زن و مرد در سازمان شما؟ اینست حق زنان در نوع تفکر شماها!؟ و بعد وقتی من داخل کشوری... من نوعی . نه این اشرف علیخانی ... میبینم که شماها برخلاف وعده هایتان رفتار میکنید... برخلاف تظاهر به ارزش زنان در سیاست و حکومت و دیگر بخشها... عمل میکنید و با الفاظ زشت هیچ مشکلی ندارید و با القاب کثیف دوست و همراه هستید آنزمان نه از فردیت افراد بلکه از تفکر سازمانیتان منزجر میشوم. میبینم که حتی وزارت اطلاعاتی سال ۸۸ در بند 209 هم این القاب را به من نگفته ولی شماها تهدید به جر دادن میکنید؟!!! و البته هم خواستند جرم دهند غافل از آنکه من نه کاغذم و نه پارچه و نه آنچه که جر دادنی باشد. اما آنچه که این وسط جر خورد اعتمادم بود. باورهایم به تعدادی از شماها بود. ایمانم به سیاستهای هوادارانتان بود. بله. درواقع آنچه که جر خورد من نبودم. شماها بدست خودتان خودتان و تفکرات و سازمان خودتان را جر دادید. با خود اندیشیدم که خب. حالا بیا غصه بخور و سرطان بگیر. یا ناراحت شو و غمها را به دل بریز و سکته کن بمیر... بعد دیدم که زندگی را دوست دارم. خیال ندارم مثل نادره سرطان بگیرم و خیال هم ندارم مثل خانم هنگامه شهیدی سکته کنم. مایلم زنده باشم و از زندگی هرچند در این ویرانسرای غم انگیز اما بهره ببرم و به فردای روشن که س.پ قول دیدار را داده زندگی را با قصه ها و شعرهایم رنگ بزنم و تابلویی که بر اتاق دلم و فکرم می آویزم تابلویی قشنگ باشد. هیچکس تابلوی کثیف و زشت را بر اتاق زیبای خانه اش نصب نمیکند. من نیز میخواهم خاطرات تلخ و چندش آور هرچه ریاکار و دغلباز که اهل جر و جر دادن هستند را فراموش کنم. اما دور نمی اندازم. میگذارم در انباری تا فردا که پشیمان شدند نشانشان دهم و با هم برویم آن خاطرات بد را در آتش بسوزانیم و محو گردانیم. امیدوارم آنروز برسد که هرکه ظلم کرده یا ظلم میکند بفهمد کار قشنگی نکرده و متاسف شود و به جبران رفتار زشتش مبادرت ورزد. بهرحال تفکراتی از جنس استبدادی و ضد زن و سلطه گرانه و رهبریتهایی از نوع ماورایی و آسمانی و الهی عمرشان تمام شده. مردم دنبال چنین افراد و حکومت و رهبریتی نیستند. از سوی دیگر هم ٬ دنیا عوض شده. قرار نیست انتقام و دعوا و جنگ و کشتار و خون و خونریزی قرنها ادامه داشته باشد. باید قتل و کشتار را تمام کرد. تنها یک حکومت از افراد آگاه و به روز و متعهد و مسئول و صادق با سیاستهایی مطلقاً انسانی و شفاف و نه ایدئولژیک و یا مذهبی میتوانند خوشبختی ملتها را فراهم کنند که اینچنین حکومتی هرگز با حضور قشری خاص امکانپذیر نیست. مشارکت اندیشه های مختلف را نیاز دارد. در تفاوتهاست که جامعه رشد میکند. در یکسانی نه فکر و نه هنر و احساس و قلم رشد نخواهد کرد. در ضدیتهاست که جذابیتهای جدید کشف و حتی خلق میشود. بهرحال من بشخصه بعنوان کسی که بهترین سالهای عمرم با نام الله و بسم الله قاسم الجبارین از تلویزیون شاهد صحنه های تلخ و ناگوار بودم هرگز تمایلی به قدرت یافتن یک قاسم الجبارین دیگر ندارم
خسته شدیم از اینهمه بازیهای سیاسی که از اوج احساسات پاک و معصوم مردم سوء استفاده شده! خانمی که در زندان در زمستان سرد و بی آب گرم و بدون شوفاژ و در زیر سقفهای کاذب با آب یخ وضو میگیرد و نیمه شب نماز میخواند. آنهم با آن پا دردها و کمردردهایش هرگز خوشحال نمیشود که همفکرانش به مخالفینشان اینطور توهین و گستاخی کنند. لااقل اگر به خودتان ارزش قائل نیستید... اگر به رهبرتان ارزش قائل نیستید به آن زنان درون بندهای سیاسی که بارها آوارگی را از بندهای ۲۰۹ به زندانهای کرج و از زندانهای کرج به زندان اوین و از اوین به قرچک ورامین و باز از قرچک به زندان اوین و ازین سالن به آن سالن... تحمل کردند احترام بگذارید! حرمت آنها را نگهدارید و در نهایت اینکه دلشان را نشکنید. خودشان هم که مطلع نشوند فرزندانشان از سیزده چهارده ساله گرفته تا سی ساله پشت کامپیوترند و دارند همه چی را میخوانند و میبینند و میشنوند
مثل جمهوری اسلامی فعلی نباشید! به شعور مردم احترام بگذارید
سکوت یا نجابت یا اخلاق خاص مردم را بحساب حماقتشان نگذارید
همین و خیلی چیزهای دیگر
با آرزوی پایان عصر چاقوکشی و قمه کشی
ستاره.تهران
۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۷, جمعه
مکاتبات من با ابوالقاسم رضایی یکی از مسئولان مجاهدین در دیماه ۱۳۸۸
ایرج مصداقی
سازمان مجاهدین خلق در دیماه ۱۳۸۸ و در بحبوحهی اعتراضات مردمی به صورت نمایشی تظاهراتی را در «اشرف» در ارتباط با «عاشورا» به راه انداخت و به گونهای جلوه داد که گویا تظاهرات مزبور در ایران انجام گرفته و مردم شعارهای کوبندهای را علیه رژیم و خامنهای و ... دادهاند!
http://www.youtube.com/watch?v=69lZL4M1O5c&feature=related
http://www.youtube.com/watch?v=8EiWBrbj4SI&feature=related
http://www.youtube.com/watch?v=oGEQQ8R6WjM&feature=related
http://www.youtube.com/watch?v=OzA04Ciga6E&feature=related
http://www.youtube.com/watch?v=KF-nySUvCMQ&feature=related
همین فیلمها در سایت جرس و در یوتیوب با آرم سایت « جنبش راه سبز» انتشار یافته است:
ایرج مصداقی
سازمان مجاهدین خلق در دیماه ۱۳۸۸ و در بحبوحهی اعتراضات مردمی به صورت نمایشی تظاهراتی را در «اشرف» در ارتباط با «عاشورا» به راه انداخت و به گونهای جلوه داد که گویا تظاهرات مزبور در ایران انجام گرفته و مردم شعارهای کوبندهای را علیه رژیم و خامنهای و ... دادهاند!
همان موقع به خاطر احساس مسئولیتی که در ارتباط با جنبش مردم
در داخل کشور داشتم مقالهی زیر را نوشته و جهت نشان دادن حسن نیتم، برای
مجاهدین ارسال و در آن تأکید کردم که چنانچه در عرض ۲۴ ساعت کلیپهای جعلی
مربوطه را از روی یوتیوب برندارید اقدام به انتشار مقالهام خواهم کرد.
ابوالقاسم رضایی عضو سازمان مجاهدین و دبیر شورای ملی مقاومت
به شکلی سراسیمه پاسخ نامهام را داد و من دوباره نامهای خطاب به او
نوشتم. سازمان مجاهدین و «ستاد اجتماعی مجاهدین» بلافاصله ویدئو کلیپهای
مزبور را از روی یوتیوب برداشتند و التیماتوم من تا حدودی کارساز شد. اما
کلیپهای مربوطه در سایت جرس که من اطلاعی به آنها ندادم همچنان باقی
ماند.
سایت همبستگی ملی وابسته به سازمان مجاهدین خلق در یک فرار به
جلو بدون ذکر جزئیات و اشاره به نامههای من به منظور مخدوش کردن افکار
عمومی و به ویژه انحراف اذهان هواداران این سازمان که در جریان ماوقع
نیستند و مجاهدین از ناآگاهی آنها سوء استفاده میکنند مبادرت به انتشار
نامهی آن زمان ابوالقاسم رضایی خطاب به من کرده است.
به منظور تنویر افکار عمومی، مقاله مربوطه و نامهی خودم به
ابوالقاسم رضایی و پاسخ وی را در زیر میآورم. هرچند مجاهدین کوچکترین
پرنسیبی را رعایت نکرده و توضیحی در مورد مقالهی مربوطه و پاسخ من به
نمایندهشان ندادهاند اما من مقابله به مثل نمیکنم. چرا که زشتی را
نبایستی با زشتی پاسخ داد. آقایان محمدرضا روحانی، کریم قصیم و مهدی سامع
در جریان مکاتبات هستند. من، هم مقالهی مربوطه و هم نامه ابوالقاسم رضایی و
هم پاسخ خودم به وی را همان موقع برایشان ارسال کردم.
مقالهای که در ارتباط با تهیه و انتشار کلیپ تظاهرات نمایشی مجاهدین نوشتم در زیر آمده است:
«ستاد اجتماعی مجاهدین در داخل کشور چه میکند؟
با وجود آن که صدها فیلم و اسلاید از تظاهراتهای قهرمانانه
مردم تهران و دیگر شهرستانها بر روی اینترنت وجود دارد «ستاد اجتماعی
مجاهدین در داخل کشور» با یک شبیه سازی کودکانه و برای عقب نماندن از قافله
با به کارگیری تعدادی بازیگر که بعضی از آنها چهرههایشان را پوشاندهاند
تا فیلم حقیقی جلوه کند مبادرت به تهیه فیلمهای کوتاهی کرده و روی
اینترنت انتشار داده است!
در این فیلمهای ساختگی که آرم این «ستاد» را بر خود دارند
بازیگران ادای تظاهراتهای داخل کشور را درآورده و به گونهای جلوه میدهند
که گویا در ایران در حال شعار دادن و نوحه خواندن هستند!
این فیلمها بعداً برای سایت «جنبش راه سبز» جرس، ارسال شده
است. ظاهراً به این سایت باورانده شده که فیلمها، مربوط به تظاهرات
عزاداران حسینی در مشهد است و بازیگران مزبور جوانان مشهدی!
با تحقیقاتی که کردم اسامی چند نفر از بازیگران در این
فیلمها برای من مشخص شده است. متأسفانه بایستی بگویم که این فیلمها در
گوشهای از کمپ اشرف تهیه شده است.
ای کاش «ستاد اجتماعی مجاهدین در داخل کشور» به کارهای مهمتر
از این میپرداخت یا حداقل به سیاست چند ماه اخیر خود بسنده میکرد که
فیلم، عکس و اخبار منتشر شده در سایتهای خبری و یوتیوب و ... را با
تاخیری گاه چند روزه با زدن آرم خود بر رویشان باز پخش میکرد. ای کاش فقط
به زیرپا گذاشتن کپی رایت بسنده میکرد و به چنین شیوههای نازلی دست
نمییازید.
در حالی که مردم تهران و دیگر شهرستانها زمین را زیر پای خامنهای و مزدورانش به لرزه درآوردهاند،
در حالی که زنان قهرمان تهران با دلاوری و از خود گذشتگی خواب را به چشمان خامنهای حرام کرهاند،
در حالی که تهران در آتش خون و جنون میسوزد و دهها هزار تن
از مردم، خیابانهای تهران را به صحنههای واقعی نبرد با مزدوران رژیم
تبدیل کردهاند، دست زدن به چنین اعمالی چه سودی برای جنبش مردم در داخل
کشور دارد؟
آیا این است معنای رهبری جنبش مردم که در خارج از کشور فیلم و
تئاتر سینمایی درست کرده و به خلایق بی خبر از همه جا به عنوان تظاهرات
مردمی در داخل کشور قالب کنیم؟
آیا مشکل مردم ایران با ساختن چند فیلم تقلبی که صدتا
واقعیترش روز شب در ایران و در زیر رگبار گلوله و در مقابل حمله گلههای
وحشی پاسداران و بسیجیهای مسلح به چماق و زنجیر و قمه اتفاق میافتد حل
میشود؟
آیا کمبود جنبش ایران، خلق تصنعی چنین صحنههایی است؟
آیا مجاهدین نمیتوانستند مانند سالهای گذشته با اسم و رسم و
آرم خودشان چنین شعارهایی را در اشرف سر دهند؟ آیا حتماً بایستی ادای در
ایران بودن را در میآوردند؟
در حالی که جانیان رژیم از تمامی امکاناتشان برای زیرسؤال
بردن مبارزات مردم و جنایاتی که از سوی مزدورانشان در زندانها و خیابانها
اتفاق افتاده استفاده میکنند، آیا دست زدن به چنین شیوههای ناپسند و
نخنمایی آب ریختن به آسیاب دشمن نیست؟
این اعمال تحت مسئولیت چه کسانی انجام میگیرد؟
مگر ندیدید که دشمن با سناریوی ساختگی سعیده پورآقایی چگونه
تلاش کرد تمامی جنایاتش در ارتباط با شکنجه و تجاوز در زندانها را زیر
سؤال ببرد؟
این نوع صحنههای ساختگی چیزی نیست جز نمک پاشیدن به زخم مردم داغدار و عزادار.
پارهای از فیلمهای مورد نظر را که با آرم «ستاد اجتماعی داخل کشور مجاهدین» انتشار یافته در زیر مشاهده میکنید:
http://www.youtube.com/watch?v=69lZL4M1O5c&feature=related
http://www.youtube.com/watch?v=8EiWBrbj4SI&feature=related
http://www.youtube.com/watch?v=oGEQQ8R6WjM&feature=related
http://www.youtube.com/watch?v=OzA04Ciga6E&feature=related
http://www.youtube.com/watch?v=KF-nySUvCMQ&feature=related
[مجاهدین در حال حاضر لینکهای مزبور را برداشتهاند تا به زعم خود رد پایشان را گم کنند.]
همین فیلمها در سایت جرس و در یوتیوب با آرم سایت « جنبش راه سبز» انتشار یافته است:
بسیاری از سایتهای گروههای سیاسی با خوشحالی و شعف فیلم این
سینه زنی را انتشار دادند. جای تأسف است که به این راحتی فریب میخوریم.
در این برای جلوگیری از سوءاستفادههای بعدی و به منظور منسوخ کردن استفاده از چنین شیوههای زشتی
کمترین وظیفه مجاهدین انتقاد از خود و تنبیه و بازخواست عاملان و مجریان این صحنهپردازیهای زشت و ناپسند است.
ایرج مصداقی
۸ دیماه ۱۳۸۸
اشتراک در:
پستها (Atom)